صدرا
صدرا
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

میز گرد ۲

به شب نشینی ماه در آسمان چشمان‌مان عادت کرده‌ایم، آنگونه که دیگر ستاره‌ها جایی در نقاشی ها ندارد.

کوه‌ها را قهوه‌ای و خالی از درخت می‌کشیم، گویی هیچ درختی توانایی رشد در رشته کوه را ندارد.

نقاشی های‌مان با دستانی لرزان و نوشته‌های‌مان با خطی شکسته و مملو از وَهم و هراس نوشته می‌شوند.

چشم به زندگی دیگران دوختن و حرفای‌شان بخشی از روزمرگی ها را گرفته و همه‌‌ی ما خوب می‌دانیم، آنان دنبال همین اتفاق یعنی دیده شدن هستن! آنان وقت ما، اعصاب ما و زندگی‌مان را تحت ثاتیر قرار می‌دهند و با آن برای خود ثروت جمع آوری می‌کنند. [نام دیگرش حاشیه سازی است]

چشمه‌های آب در نقاشی‌ها خشکیده و زاینده رود پر آب نقاشی می‌شود.

شاید این حسرت بر دل من بماند که هیچوقت زاینده رود را پر آب ندیدم.

جایی میان افکار پریشان
جایی میان افکار پریشان

به خودمان دیکته‌ کرده‌ایم که باید رفتار مردم را اصلاح کنیم و آنان نیز به عمد دچار غلط املایی‌های فاحشی می‌شوند و برای کلاس آبرویی نمی‌ماند.[نام دیگرش ایران است]

می‌دانی مشکل دقیقا جایی آغاز شد که شیطان خدا را برای سنگ‌اندازی میان ما و او قسم داد!

امیدوارم نظرتونو درباره متن بگید و حتما بنویسید که این روزا نوشتن باید خوراک شب و روزمون باشه.
این نوشته‌هایم بیشتر حالت رهایی برای ذهنم را دارد و کمی هم حکم دست گرمی برای نوشته های تاثیرگذاری که در آینده به دنبال نوشته‌شان هستم.

سید‌صدرا مبینی‌پور

۱۴۰۰/۰۹/۰۳

ویرگولحال خوبتو با من تقسیم کنمیز گردایرانزندگی
شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه می‌دارد _ مرا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید