وقتی اسم عشق و عاشقی میاد، فکر میکنیم هیچ موجودی جز یه آدم لایق این همه دوست داشتن خالصانه نیست. یا باید منتظر یه داستان رمانتیک بزرگ باشیم، یا باید این عشق رو نثار بچه و همسر و خانوادهمون کنیم. اما داستانهای رمانتیک عاشقانه تو زندگی هر آدمی چند بار پیش میاد؟ عشقی که وجود ما رو پر کنه، معمولا معطوف به وجود یه آدم دیگه است. اما چرا از هر چیزی که داریم یه داستان عاشقانه نسازیم؟ چرا واسه خودمون یه جهان کوچیک عاشقانه نسازیم. چه انرژی برای حیات و شادی سراغ دارید که قدرتش به اندازه عشق باشه؟
تو زندگی ما هزاران آدم و مکان و فضا و وسیله وجود داره که بعضیهاشون رو دوست داریم، نسبت به بعضیهاشون بیتفاوتیم، از بعضیهاشون هم بدممون میاد. اما اصولا تعداد چیزایی که از وجودشون لذت میبریم بیشتر از موارد دیگه است. شاید یه کافه باشه که از بودن تو اون لذت میبریم، حتما چند آدم هستن که از معاشرت باهاشون شاد میشیم، شهرهایی که به نظرمون قشنگن، گل و گیاهی که از تماشای رشدشون خوشحال میشیم، موزیک، کتاب، فیلم و کارهای خلاقانه و … همه این چیزا میتونن سهمی از قدرت عشقورزی ما رو جذب خودشون کنن و به زندگیمون رنگ بدن. کافیه اراده کنیم که دوستداشتنهامون رو ارتقا بدیم و به هر چیزی که علاقه داریم، بیشتر توجه کنیم. چیزایی که دوستشون داریم بخشی از هویت و شخصیت ما رو میسازن و مهمه که برای چیزهایی که همچین نقشی تو شخصیت ما دارن وقت بیشتری بذاریم و بها بدیم.
علاقه عاشقانه به یه گلدون و … ممکنه به نظر کار دیوانهواری بیاد. اما این یه کلاس کوچیک برای تمرین عشقورزیدنه که به تکامل شخصیت ما هم کمک میکنه. البته میشه به همه دوستداشتنهای کوچیک زندگی پشت کرد و انرژی آزموده نشده عاشق شدن رو کنار گذاشت، برای آدم رویاییای که قراره یه روزی سر راهمون سبز شه. البته شاید تو اون لحظه حتی یادمون نیاد که چطور باید عاشق بود و ابراز عشق کرد و شاید انقدر زمان بگذره که حوصله طرف هم سر بره و بذاره بره. عشق بزرگتون رو خرد کنید و بذارید هر چیزی که اطرافتون هست از این قدرت بهره ببرن و زندگیتون رو شادتر و پر معنیتر کنن.