خیلی وقتا عصبانیت ما به خاطر اینه که آدمای اطرافمون مطابق میل ما رفتار نمیکنن. ممکنه کسانی که باهاشون زندگی میکنیم یه کارایی بکنن که ما رو عصبی میکنه، ولی اون رفتارایی که رو نِرو ما میره، بخشی از عادتهای اونا است و خیلی وقتا ما حق نداریم انتظار تغییر داشته باشیم. همه آدما انتظار احترام به خواستهها و نظراتشون رو دارن ولی این اتفاق همیشه نمیافته و نمیتونیم از مادر تا راننده تاکسی که سوارش شدیم انتظار داشته باشیم به خواستههامون احترام بذارن. ممکنه خواسته ما که از والدین یا بچههامون، دوستان و همکارهامونه، اصلا در توان اونا نباشه.
مجموعهای از انتظارات برآورده نشده ریز و درشت ما، مهمترین عامل ناراحتیها، عصبانیتها و دلخوریهای ماست. حالا که اینو میدونیم باید چیکار کنیم؟ برای خواستههامون با همه دنیا بجنگیم؟ قهر کنیم و به همه آدما پشت کنیم؟ غر بزنیم و گله کنیم و از خودمون تصویر یه آدم همیشه ناراضی رو بسازیم؟ میشه برای به دست آوردن یه چیزایی جنگید اما اگه پشت این جنگ پیروزی نباشه چی؟
خب! چرا اصلا بیخیال نشیم؟ میشه فتیله توقع رو کمی پایین کشید و راحتتر و شادتر زندگی کرد. میشه توان آدما رو به همون اندازه که هست در نظر گرفت و اندازه همون توان ازشون توقع داشت. میشه دنیا رو با همه خوبیها و بدیهاش یک جا دوست داشت و فکر کرد اگه یه روز هم چرخ گردون به مراد ما نچرخه، دنیا به آخر نمیرشه و روزای بهتری هست که برای ماست.