ویرگول
ورودثبت نام
Storyteller
Storyteller
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

سی و دو

سخت‌ترین قسمت زندگی برای من لحظه‌ای‌ست که بغض کرده گوشه‌ای نشسته‌ام و فقط به رفتن فکر می‌کنم. با تمامِ تهوع، سرگیجه و غم، چمدانِ دیگری می‌بندم. نمی‌دانم کِی اما مطمئنم می روم. نمی‌دانم کجا ولی حتما به شهری جز اینجا که آغوش‌ش را به روی من بسته است.
هروقت گفتم می‌خواهم بروم، نپرسید کجا، چرا یا چطور. فقط بغل‌م کنید. شاید معجزه شد.
زندگی به من یک بغل برهکاراست و می‌دانم آخر من را آواره می‌کند.


12-فروردین-1399

چمدانمعجزه
They call me Psychologist
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید