Storyteller
Storyteller
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

صد و سی

قلبم را هـزار و یـک تکه کرده‌ام.

هر تکه‌اش را می‌گذارم مکانی یا زمانی که باقیِ عمر خوشی‌اش ماندگار شود برایم.

تپشِ قلبم نه فقط در سینه‌ام که در تمامِ زمان و مکان‌هایی که جاگذاشتمش، زنده نگه‌م می‌دارد.

الان که می‌نویسم، تکه‌ای را گذاشته‌ام در شاهرود. به وقتِ دانشجویی‌ام در این شهر.

پیشِ کسانی که دوستشان داشتم و هم‌چنان دارم! پیشِ لحظه‌هایی که خنده و گریه‌هایم را ساخت، وجب به وجب شهر که رنگِ خاطره گرفته‌است به خودش.

من در این دو سال، حالِ خوشِ زندگی را پیدا کردم و این تمامِ سختیِ گذشته‌ام را کمرنگ می‌کند.

اگرچه قبولی‌ام در این شهر را شکست می‌دانستم، اما امروز و در این لحظه، بهترین تصمیم و زیباترین مسیرِ زندگی‌ام را تجربه کرده‌ام.

شاهرودِ دوسْتْ داشتنی‌ من

مراقبِ تکه‌ی جا مانده از قلبم باش


1-بهمن-1397

شاهرود
They call me Psychologist
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید