وقتی با مادرِ بیمار صحبت میکنم که بچهش یا قطعدرمان شده یا چندماه از روندِ درمانش گذشته، بهم میگه:« وقتی فهمیدم دنیا رویسرم خراب شد؛ اما انگار که چیزی نشده ادامه دادم و جنگیدم».
«سرکوب» هیجان و گاهاً «انکار» درد برای من بهترین توصیف از این وضعیته.
ولی حواسشون نیست. وقتی زمان بگذره، خرابههای دنیا سرجاشون همچنان باقی موندن. حوصلهش میاد دوباره دنیا رو بسازه؟نمیدونم.
حوصلهمون میاد؟
۱۹-خرداد-۱۴۰۲