Storyteller
Storyteller
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

صد و شصت و یک

بلند که شدم اتاق رو ترک کنم، برای احترام بلند شد و برنامه‌ی هفته‌ی دیگه رو چک کرد که آخرین جلسه‌ی تراپیِ اینور سال‌م می‌شه. طبقِ روالِ اخلاق حرفه‌ای، گفت اگر نیاز داشتم توی تعطیلاتِ دوهفته‌ایِ سالِ نو، می‌تونم باهاش در ارتباط باشم.

می‌دونم که می‌تونم اما همون‌قدر هم می‌دونم که نباید!

با خنده تشکر کردم و گفتم:« من مراجع پردردسری نیستم. اگر بحث خودکشی باشه پیام می‌دم که همچین چیزی الان وجود نداره» و واقعا توی ذهنم وجود نداشت.

اما الان که می‌نویسم،

جز مرگ چاره ندارم.

این بین هم ویس فرستادم به رفیقم و فقط خندیدم.

انقدر تغییر و گاها تناقض…

کدوم منم؟

میلِ به پایان؟ گریه؟ خنده؟

چه اهمیتی داره.

فعلا آلپرازولام منو بخوابونه تا بعد ببینم کدوم منم.


۱۴۰۱-۱۲-۱۶

They call me Psychologist
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید