
اگرچه معماری سازمانی امروز در کانون توجه رهبران دیجیتال قرار گرفته است، اما ریشههای آن به دههها قبل بازمیگردد. این مفهوم اولین بار در دهه 1980 توسط جان زکمن (John Zachman)، که در آن زمان در شرکت IBM کار میکرد، به طور جدی مطرح شد. او با الهام از رشتههای مهندسی و معماری کلاسیک، چارچوبی را برای طبقهبندی و سازماندهی مستندات و مدلهای مربوط به یک سازمان ارائه داد. هدف او ایجاد یک زبان مشترک بود تا ذینفعان مختلف (از مدیران کسبوکار گرفته تا مهندسان نرمافزار) بتوانند درک یکسانی از ساختار پیچیده سازمان داشته باشند. در ابتدا، معماری سازمانی عمدتاً به عنوان یک ابزار برای مدیریت پیچیدگیهای دپارتمانهای فناوری اطلاعات (IT) تلقی میشد. هدف اصلی، استانداردسازی فناوریها، کاهش هزینههای نگهداری و اطمینان از سازگاری سیستمها بود. اما با ظهور اینترنت، جهانیشدن و اکنون، انقلاب دیجیتال، نقش آن به شدت تکامل یافته است. امروز، معماری سازمانی در تحول دیجیتال دیگر یک فعالیت صرفاً فنی نیست؛ بلکه یک قابلیت استراتژیک کسبوکار است. این رشته دیگر فقط به دنبال بهینهسازی «ماشینخانه» IT نیست، بلکه به دنبال توانمندسازی کل سازمان برای دستیابی به چابکی (Agility)، نوآوری (Innovation) و تابآوری (Resilience) است. در تعریف مدرن، معماری سازمانی یک نمای ۳۶۰ درجه و کلنگر از سازمان ارائه میدهد که شامل چهار لایه یا دامنه اصلی است:
معماری کسبوکار (Business Architecture): نقشه استراتژی، مدلهای عملیاتی، ساختار سازمانی، قابلیتهای کلیدی و فرآیندهای اصلی کسبوکار.
معماری داده (Data Architecture): ساختار داراییهای دادهای منطقی و فیزیکی سازمان و منابع مدیریت داده.
معماری اپلیکیشن (Application Architecture): نقشه پرتفولیوی نرمافزارها و سیستمهای کاربردی و نحوه تعامل آنها با یکدیگر برای پشتیبانی از فرآیندهای کسبوکار.
معماری فناوری (Technology Architecture): زیرساختهای سختافزاری، نرمافزاری و شبکهای که برای پشتیبانی از اپلیکیشنها و دادهها مورد نیاز است.
قدرت واقعی معماری سازمانی در تحول دیجیتال، در توانایی آن برای نمایش ارتباطات و وابستگیهای متقابل بین این چهار لایه نهفته است.