
مدل سازمانی مبتنی بر صفر، فرآیندی دقیق و دادهمحور برای بازطراحی سازمان است که با نادیده گرفتن کامل ساختار فعلی آغاز میشود. این مدل، به جای پرسیدن «چگونه ساختار فعلی را بهبود دهیم؟»، میپرسد: «برای اجرای بینقص استراتژی فردای ما، چه قابلیتها، تیمها و ساختاری مطلقاً ضروری هستند؟» همه چیز از «صفر» شروع میشود و هرگونه پیچیدگی، بوروکراسی یا نقشی که نتواند وجود خود را بر اساس خلق ارزش مستقیم توجیه کند، حذف یا بازطراحی میشود.
این رویکرد رادیکال برای هر سازمانی مناسب نیست، اما در برخی شرایط خاص، نه تنها مفید، بلکه حیاتی است. این «کاتالیزورها» معمولاً زمانی رخ میدهند که درد ناشی از وضعیت موجود، از ترس ناشی از تغییر، بیشتر میشود. یک بازطراحی مبتنی بر صفر اغلب پاسخ استراتژیک به یکی از این چهار محرک اصلی است:
ادغام دو سازمان با دو فرهنگ، دو ساختار و دو سیستم متفاوت، دستورالعملی برای ایجاد آشفتگی، افزونگی و جنگهای داخلی بر سر قدرت است. تلاش برای «وصله پینه کردن» این دو ساختار تقریباً همیشه منجر به سازمانی متورم و ناکارآمد میشود. در مقابل، استفاده از مدل سازمانی مبتنی بر صفر، به رهبران اجازه میدهد تا با کنار گذاشتن هر دو ساختار قدیمی، بهترین عناصر از هر دو طرف را انتخاب کرده و یک «ساختار واحد و بهینه» طراحی کنند که بر اساس استراتژی شرکت جدید شکل گرفته است، نه بر اساس میراث دو شرکت قبلی.
زمانی که یک شرکت تصمیم میگیرد از یک مدل «محصولمحور» به «سرویسمحور» یا از «آفلاین» به «دیجیتال اول» حرکت کند، ساختار سنتی و سیلو شده (مانند بازاریابی، فروش، IT مجزا) به بزرگترین مانع تبدیل میشود. تحول دیجیتال واقعی، نیازمند تیمهای یکپارچه و چندعملکردی است که حول «سفر مشتری» یا «محصولات دیجیتال» سازماندهی شدهاند. مدل سازمانی مبتنی بر صفر این سیلوها را در هم میشکند و ساختاری ایجاد میکند که ذاتاً دیجیتال و مشتریمحور است.
استارتآپها و رقبای نوظهور یک مزیت کشنده دارند: آنها هیچ میراثی ندارند. آنها ساختار خود را از صفر، دقیقاً برای سرعت و کارایی در بازار امروز طراحی کردهاند. وقتی یک شرکت بالغ با چنین رقبایی روبرو میشود، متوجه میشود که لایههای مدیریتی و فرآیندهای تأیید طولانیاش، مانع از هرگونه واکنش سریع است. طراحی سازمانی بر مبنای صفر، پاسخی تهاجمی به این تهدید است؛ این یک «راهاندازی مجدد» استراتژیک برای رقابت در زمین بازی جدید است.
گاهی اوقات، سازمان به سادگی زیر وزن بوروکراسی خود در حال خفه شدن است. تصمیمگیریها ماهها طول میکشد، چندین دپارتمان کارهای تکراری انجام میدهند و هزینههای سربار بدون هیچ دلیل مشخصی افزایش مییابد. در این حالت، «کاهش هزینه ۱۰ درصدی» دیگر جوابگو نیست. مدل مبتنی بر صفر با شناسایی تمام کارهای «کمارزش» یا «بیارزش» و حذف بیرحمانه آنها، میتواند به طور چشمگیری (گاهی تا ۲۰-۳۰٪ طبق گزارشهای مکنزی) هزینهها را کاهش داده و منابع را به سمت فعالیتهای رشدمحور آزاد کند.