قراره دوباره راجع به استراتژی به زبان فوتبالی صحبت کنیم. اگر پست استراتژی به بیان دیگر رو نخوندید بهتره اول اون رو مطالعه کنید.
فرض کنید شما رییس فدراسیون فوتبال ایران هستین و هدف این ۴ سال رو گذاشتین بهتر از دفعه قبل بودن و نه تنها صعود به جام جهانی بلکه یه مرحله هم بالاتر رفتن.
خب تیم ایران ۲ سال پیش تیم خیلی قویای بود که میشه به جرات گفت به راحتی میتونست بره جام جهانی پس منطقی هست که یکم سختتر باشه امسال و اینی که گفتیم عملا رویاپردازی نیست و واقعا منطقی هست.
حالا بیایم اتفاقات واقعیی که افتادن رو مرور کنیم یه سرمربی اومد خوب نتیجه نگرفت و به تیمهایی مثل عراق باختیم => دیدیم که رسیدن به هدفمون داره غیرممکن میشه پس به این باور رسیدیم که نمیتونیم به نتیجه برسیم و باید تغییر صورت بگیره. ولی حالا مسئله از اینجا شروع میشه الان نیاز داریم که سرمربی عوض شه ولی خب به نظر منطقی نمیرسه هدفمون همون بمونه دفعه قبلی که ما این چشم انداز و هدف رو برای تیممون نوشتیم تیم تو وضعیت خیلی خوبی بود ولی الان وضعیت بسیار آشفتهای داره پس باید هدف امسالمون هم تغییر کنه!(مهمترین نکته هدف و چشم انداز یک چیز مقدس نیستند که نخوایم هیچ وقت تغییرشون بدیم و گاها مجبور به تغییرشون میشیم). احتمالا اگه بگیم سرمربی جدید بتونه با این وضعیت تیم فقط ما رو به جام جهانی برسونه همه راضییم و بسیار کار خوبی کرده!.
حالا سوالی که من دارم اینه این هدف و چشم انداز کیها باید تغییر کنه؟ درسته هر وقت فکر کنیم هدفمون خارج از دسترسه فورا بیایم و این رو تغییر بدیم؟
اصن برای این که هدف تغییر کنه باید همیشه یک شکستی خورده باشیم؟ به نظرتون هدف فقط میتونه کوچکتر شه یا امکان بزرگتر شدن هم داره؟
یک مثال دیگه بزنیم فرض کنید قراره بازی ایران-کامبوج یک بار دیگه اتفاق بیفته همه حتی با وضعیت الان انتظار دارن تیم ملی با اقتدار و اختلاف گل بسیار این تیم رو ببره! (پس هدف این بازی بردن این بازی با تعداد گل های بالا مثلا در حد ۱۰ تاست).
حالا دقیقا زمانی که اعضای تیم میخوان از اتوبوس پیاده شن فرض کنید(خدای ناکرده) یک ماشین بیاد و با حدود ۶ تا از بازیکنای کلیدی تیم تصادف کنه که نتونن این بازی رو بازی کنن(خدای ناکرده). الان چی هنوزم فکر میکنید باید این بازی رو ۱۰-۰ ببریم؟ اگه فقط این بازی رو ببریم فکر میکنم همه خوشحال و راضین و از این پیروزی بدون بازیکنای کلیدی کلی هم ذوق دارن!! (اصطلاحا تغییری در محیط(تغییری که خارج از کنترل ما بود و قابل پیشبینی هم نبود) ما رو مجبور به بازبینی در هدفمون کرد). مثال واقعی تر این موضوع کرونا هست.
کرونا خیلی از کسب و کار ها رو از اوج موفقیت به مرز ورشکستگی داره میکشونه شرکتهای بزرگی که اول امسال شاید آرزوی چند ده برابر شدن داشتن رو کاری کرده که فقط آرزوی زنده موندن داشته باشن(مثل شرکتهای گردشگری)
همین طور برای خیلی از کسب وکارها هم سودهای بسیار زیادی داشته (مثل فروشگاههای آنلاین یا مشاورهآنلاین)
هر دوی این کسب و کارها باید هدف و استراتژی خودشون رو تو امسال تغییر بدن وگرنه راهی جز شکست نخواهند داشت.
اگر شرکت گردشگری بخواد در مقابل تغییر مقاومت کنه و همچنان سرمایه گذاری کنه تا مثلا به هدفش که افزایش مشتری هست برسه خب بدیهتا تو این سال شکست خواهد خورد.
و یا اگر فروشگاه آنلاین بخواد به دوبرابر شدن مشتریانش در امسال که هدف سالش بوده قانع بشه بازهم از فرصت پیش روش نمیتونه نهایت استفاده رو ببره و با این که واقعا شکست نخورده ولی سودی که میتونسته کسب کنه هم نکرده.
پس به صورت خلاصه میشه گفت نه هدف نه استراتژی نه چشم اندازه هیچ کدوم یک چیز سفت و سخت و مقدس نیست که به اون بخوایم به چشم یک حقیقت ثابت نگاه کنیم و به عنوان متر درنظرشون بگیریم و این ها میتونن در گذر زمان و بسته به شرایط محیط تغییر کنن. مهمترین کار ما اینه که حواسمون به این اهدافمون باشه و هرازگاهی بازبینی و درستشون کنیم.
ولی سوال اصلی که وجود داره اینه که چه وقتایی باید این اهداف رو درست کنیم؟ چه وقتایی باید قبول کنیم که دیگه نمیتونیم به هدفمون برسیم و باید این رو کوچیک کنیم؟
پیدا کردن جواب این سوالا میتونه خیلی مهم باشه. مثلا توی یک بازی فوتبال پیدا کردن زمانی که با قاطعیت بگیم هیچ شانسی برای پیروزی نداریم و باید دفاعی بازی کنیم تا نبازیم میتونه مرز بین گرفتن ۳ امتیاز یا گرفتن ۱ امتیاز باشه. پس باید این موضوع رو دقیق پیدا کنیم و بهش بهای زیادی بدیم.