ابراهیم قاسمی
ابراهیم قاسمی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

هر سلام، سرآغاز یه خداحافظی تلخه ...

مصطفی قرار است برود!

مسعود همانطور که به او وعده داده بود، از من هم قول گرفت که این مسئله را با کسی در میان نگذارم. من هم طبیعتا از سیروس قول گرفته‌ام عجالتا این راز را برملا نکند!
مهدی، به بهانه‌ی ایجاد خطِ تولید محصول جدید، پروژه‌های جاری او را به سیروس سپرده است، لیکن این‌ها گام‌های انتقال مسئولیت‌اند که بی‌سروصدا و یکی-یکی در حال طی شدن‌اند. اگرچه به عقیده‌ی من و مسعود حفظ آرامش شرکت دست‌آویز خوبی برای دروغ نیست، اما فعلا به گونه‌ای رفتار می‌کنیم که گویی واقعا قرار است خطِ‌ تولید محصول جدیدی در شرکت ایجاد شود.

مصطفی، درست یا اشتباه، به نظر غالب هم‌قطارها، سنگین‌ترین مهره‌ی تیم و حتی کمپانی است و این سنگینی، رفتن را که همیشه ملال‌انگیز بوده، بسیار ملال انگیزتر کرده است. باری! مصطفای نازنین قرار است برود و دیر یا زود، نهایتا تا دو ماه دیگر، باید با همه علنا بدرود بگوید.

تلخی‌ِ بدرودهای دقیقه‌ی نود را چند سال قبل، وقتی مارکو آمد؛ بیست دقیقه نشست و بعد گفت «دو روز دیگر پرواز دارم؛ برای خداحافظی آمده‌ام!» مزه کردم. امیدوارم مصطفای نازنین اینقدر عاقل باشد که در کنار تابلوی زیبای شخصیت‌های انیمه، سورس‌کدهای تر و تمیز و بقیه‌ی خاطره‌های دلنشین‌ش، یک تلخی گزنده برای ما به جا نگذارد و دست‌کم چند هفته به خودش و به ما فرصت بدهد عطر این آخرین روزهای با هم بودن‌مان را —که روزمرگی و عادت، ما را به آن بی‌توجه کرده— عمیق‌تر نفس بکشیم …

سنه‌ی ۱۳۹۷
قبل از رفتن مصطفی از کمپانی

مهاجرتدوستخداحافظیخاطره
از مرض خود را متفاوت و مهم شمردن خلاص ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید