شعر از شعوره واسه هرکی شاعره
تن سوختن وروح پای نور شمع متواتره
شعر بخش عظیمی از هنره
از نظرم هنر احساسو ریختن بیرون و ندادن هدره
هنر اسمشم هست قابلیت
شعر یعنی بروز احساس ادمیت
واقعی نه بازی نقش
زیبا مثل نقشه یه فرش
وقتی غمگینی شعر میاد سراغ ت
از شادی و حرارت تا غم بلاغ ت
شعر پر احساسات کینه اغماض
چکامه ی من پر از کتاب بیاض
من از ابیات اثار شعور متلذذ
شعر میتونه باشه متنفذ
مکتب زیبای تلمذ
مثل عشق متمم
عشقو میشی متصور
از قلم میشی متاثر
میشی تو کلام با شعر پر تبحر
که کلام پارس میشه معلم
هنر اسمشم هست قابلیت
شعر یعنی بروز احساس ادمیت
واقعی نه بازی نقش
زیبا مثل نقشه یه فرش
قشنگه هنر ابتکاره نه سرقت
شعر موضوع مختلف داره
شعر موضوع شاد داره تا غربت
هنر روح منعطف داره
شاعری که از روح میگه
حیفه بهش بگی گزاف
از عشق پر وضوح میگه
زیبا کرده اعتراف
اسم هنر مثل فرهنگه که با باور نابودی هزار فرسنگه
من میدونم شعر پیش هنرا سرهنگه
یه سلاح حتی کمکه تو جنگه
شعر توانایی گفتاره
نه پشته حرف قایم شدن
شعر مثل جستاره
جستارایی که لازم شدن
هنر اسمشم هست قابلیت
شعر یعنی بروز احساس ادمیت
واقعی نه بازی نقش
زیبا مثل نقشه یه فرش
هنر ریسک میخواد مثل تجارت
والدین جای اینکه روش کنن نظارت
میگن برو دنبال یه کار خوب هنر، هست با حقارت
میگن نون بازو بخور برو مکانیکی
نمیدونن هنر فکره نیکه پر ز شیکی
شعر عشق و اورد به قلب تو تاریکی
میگن برو دنبال یه کار خوب هنر، گسست با حقارت
هنر اسمشم هست قابلیت
شعر یعنی بروز احساس ادمیت
واقعی نه بازی نقش
زیبا مثل نقشه یه فرش
شعر از احساس رویا بافتن
ترس و شکستن عشقو خواستن
شعر و قلم و دست کردن تبانی
تا به هنر فارس بیاد معانی
شعر من از هدفم رویید
دلم شعر عشق و پویید
دلم به این احساس میبالید
روی خنده ام وا میشد همچو مقالید
هنر بوی خوش داره مثل حریر
شعر شد هنر خبیر
شعر شد هنر خطیر
هنر امر میکنه شکل امیر
وقتی هنرمندی شاعری چرای بخوری حسرت
هنر صورته شعر واسش شد سیرت
شعر تکنیک استفاده از کلامه
هنر روشن بی تزویر و قیامه
شعر مثل تاریخ و زرتشت کرد رواج
از این هنر ایران همه هاج و واج
هرکی دیده این هنرو شده بخیل
این شادی ام از هنر شده دلیل
میخوام بگم شعر نوعی از فلسفه ست
با هنر توی زیبایی دو کفه است
شعر زیباست تو هر بحبوحه
میخوام این شعر بشه سر لوحه
شعر میاد از دل محیط
از خنده یا از غمای بسیط
شعر چیزی بین جنم و احتیاط
من جمله میگم میشه اختلاط
بعضی وقتا میشه ضرب المثل
بعضی وقتا میشه هجو و جدل
شعر از نبوغه نبوغ ادب
نوعی از بلوغه بلوغ یک تب
هنر اسمشم هست قابلیت
شعر یعنی بروز احساس ادمیت
واقعی نه بازی نقش
زیبا مثل نقشه یه فرش
شعر مثل وسعت هنره
روشنی طلعت هنر
پوشینه خلعت هنره
تزئین صنعته هنر