t.nasravi
t.nasravi
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

می‌دانی آسمان؟


می‌دانی آسمان!

همیشه این تو بودی که با موهبت‌های خارق‌العاده‌ات ما را از چاهی که برای خود و نَفَس‌هایمان کنده بودیم نجات می‌دادی...

حالا اما چند روزی است حتی نگاهمان سر راه هم نیست و ما برایت کمابیش دلتنگیم!

هنوز هم ته دلمان بیم داریم از احوالمان غافل بمانی، کمی آتش خورشیدت را بیشتر نیفروزی و ما بمانیم و آن موجود بی‌وجود میکروسکوپی...

می‌دانی آسمان، ما همیشه امیدمان به برف و شادیش، باران و روزیش، باد و پاکی‌اش، آفتاب و روشنایی‌اش، ستاره‌ها و راهنماییش، خلاصه بگویم

"آسمان و سخاوتش"

بوده و دائم چشم دوختیم که تو برایمان کاری کنی!

گاهی که کمتر باریدی، ترسیدیم! ترسیدیم اگر تو به ما حیات نبخشی، خودمان از پس این عیش و نوش بر‌نمی‌آییم...

گاهی که بیش از انتظار باریدی، ترسیدیم! ترسیدیم که اگر تو به حیات ما رحم نکنی، خودمان از پس این قدرت و گذرش برنمی‌آییم...

می‌دانی آسمان!

ما همیشه کار خودمان را کردیم و پشتمان به خودت گرم که بخواهی یا نخواهی هوایمان را داری؛

حساب کتاب نکردیم که دو دو تایمان می‌شود چند!

ناگهان تیره می‌شد هوایمان و دست به دامنت می‌شدیم که ببار...

ناگهان به نیمه می‌رسید زمستانمان و دست خالی تمنا می‌کردیم که ببار!

می‌دانی آسمان؛ این چند صباح که به آغوشت نکشیده‌ایم، دلمان لک زده برای آبی آرامشت...

لحظه‌ها را می‌شماریم تا دوباره سقف بالای سرمان مهر تو باشد!

راستش را بخواهی هنوز هم امیدمان این است که تو یا آنکه تو را این چنین پر رحمت آفریده، دردمان را چاره کنید اما چاره چیست!

این بار قرعه به نام خودمان افتاده، توفیق اجباری است...

انگار تو و کائنات دست به دست هم دادید تا ما نازپرورده‌های آفرینش را مجبور کنید رو پای خودمان بایستیم!

برای یک بار هم که شده، با هم یکدل باشیم و خودمان مشکلمان را حل کنیم...

می‌دانی آسمان!

این بار گویا با همیشه توفیر دارد؛

این بار کلید نجات در دستی است که نامش همه است!

کروناقرنطینه خانگیآسمان
فانی، دست به قلم، درس گرفته از شریف...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید