فیلم غرامت مضاعف به کارگردانی بیلی وایلدر در سال 1944 به اکران رسید و بسیاری از منتقدان آن را بزرگترین فیلم نوآر تاریخ می دانند.

خلاصه داستان:
والتر یک کارمند نمونه شرکت بیمه است که وظیفه اش رفتن به خانه مردم و متقاعد کردن آن ها برای تمدید بیمه و دیگر چیز هاست. روزی والتر به خانه ای میرود و با فیلیس دیتریکسون آشنا می شود . زنی که از رفتار های شوهرش خسته شده و آسیب دیده و فکر هولناکی را در ذهن میپروراند . او قصد دارد بیمه عمری از والتر برای شوهرش بگیرد و بعد او را وسوسه میکند تا با هم او را به قتل برسانند و پولی هم از بیمه عمر بگیرند .....
هشدار: در ادامه داستان فیلم لو می رود . اگر هنوز فیلم را ندیده آید پیشنهاد میکنم درنگ نکنید.
از جنایت تا مکافات:
وایلدر به ما نشان می دهد چگونه یک وسوسه انسان را به ته چاله می کشاند و رفتن به ته چاله چگونه انسان را به ته چاه می کشاند .
غرامت مضاعف به ما نشان میدهد که هر چه انسان وجدان بیدار تر و آگاهی بیشتر داشته باشد جنایت برایش سخت تر است و حتی وقتی جنایت را که انجام میدهد مکافات آن رهایش نمی کند .
والتر در ابتدا مردی قانونمدار و با اخلاق است اما در گذر زمان با وسوسه های فیلیس و سستی خودش راضی به انجام قتل می شود و ما دقیقا طوری متوجه میشویم که مثل اینکه او هم بی تمایل نیست که توسط فیلیس وسوسه شود و شاید در نگاه اول در مقابل پیشنهاد فیلیس مقاومت می کند اما با اولین بوسه از سمت فیلیس اغفال می شود و حتی انگیزه اش از فیلیس نیز بیشتر میشود. در ادامه که باهم قتل را انجام میدهند وارد عمق جنایت می شوند و قتل برایش راحت تر شده به طوری که قتل دوم را هم انجام می دهد ولی مکافات این قتل ها رهایش نمی کند و تا حدی که مجبور می شود به کل ماجرا اعتراف کند ، اما در مقابل فیلیس را داریم که این قتل اولین قتلش نبوده و جنایت تبدیل به عادتی تکرار شونده برایش شده و این بار هم به راحتی از پس کارش بر می آید او تا اواخر فیلم هیچگونه احساس پشیمانی ای نمیکند.تا در نهایت با دیالوگ های پایانی اش با والتر ، آن روی دیگر فیلیس را هم میبینیم اما کمی دیر شده.
انسانیت حتی در اعماق جنایت :
والتر که در این فیلم شخصیت اصلی فیلم است دو قتل انجام می دهد اما به جرمش اعتراف می کنند و فکر و خیال و مکافات بعد از جنایاتش او را رها نمی کند. همچنین در اواخر فیلم شخصی که توسط فیلیس فریب خورده بود را آگاه می کند و او را در جهت بازگشت به زندگی اش کمک می کند.
گویی وایلدر میخواهد بگوید انسان ممکن است به اوج سیاهی کشیده شود اما باز هم انسان است.
و اما در سکانس آخر فیلم رفیق والتر یعنی کیز را میبینیم که تمام مدت به دنبال قاتل دیتریکسون میگشت و تمام نیروی خود را برای کشف قاتل به کار برده بود وقتی می فهمد که والتر که یازده سال است با او رفیق است ، همان قاتل است اصلا سعی نمی کند که هرچه سریعتر رفیقش را فراری دهد و تا آخر وظیفه اش را انجام می دهد ولی با اینکه آن قاتل پست فطرت را پیدا کرده با او بدرفتاری نمی کند بلکه در همان فرصت کمی که دارند به او دلداری می دهد و در کنارش است.او در این فیلم نه به دوستش خیانت میکند و نه سعی دارد با کمک به او ، والتر را از دست عدالت فراری دهد. همه رفتار هایش به اندازه است گویی که در این فیلم نماد اخلاق است.
و اما در مقابل فیلیس کسی که تا آخرین لحظات در کارش مصمم است . طوری که فهمیده ایم حداقل سه نفر را کشته اما وایلدر حتی به او هم فرصتی میدهد. در لحظات آخر فیلیس به خود اجازه نمی دهد دوباره به والتر شلیک کند گریه و زاری میکند اما دیگر وقت تمام شده او فرصتی برای رستگاری ندارد. مثل اینکه وایلدر به هر کس به اندازه جنایاتش فرصت رستگاری داده.
فیلیس هم می تواند انسان باشد اما در دادگاه وایلدر آنقدری طرفدار ندارد که از مرگ تبرئه شود.
نماهای دوربین و جهان بینی بصری کارگردان :
در طی فیلم:
در طی فیلم مدام میبینیم که نوری از میان پرده های کرکره ای صورت یا بدن شخصیت ها را دربر می گیرد. این نور نه نور امید است نه نور به معنای روشنایی بلکه زندانی است که وایلدر والتر و فیلیس را در آن قرار می دهد . این نور همچون میله های سایه گونی اند که شخصیت را احاطه کرده اند ، گویی قانون ، سرنوشت یا حتی وجدان شخصیت را زیر نظر دارند و نوعی اعمال داوری خاموش بر روی شخصیت ها است.

در اواخر فیلم:
والتر یک جنایتکار است ، جنایتکار خطرناکی هم هست اما وایلدر او را با نماهای دوربینش تحقیر نمی کند بلکه حتی در لحظه مرگ والتر مثل خیلی از کارگردانان دیگر که با نماهای از بالا و های انگل high angle قصد دارند شخصیت هایشان را تحقیر کنند این کار را نمی کند بلکه دوربین تا آخرین لحظه با او همراه است و با او نزدیک است و او را نزد ما قابل باور میکند. گویی دوربین هم می خواهد به ما بگوید او هنوز هم انسان است . اما هیچ وقت با نماهای از پایین و لو انگل low angle او را بزرگوار نمی پندارد ، از او قهرمان نمی سازد بلکه قصد دارد بگوید هر چقدر هم به کار هایش اعتراف کند و باز هم کار های انسانی کند دلیل نمی شود که از جنایاتش او صرف نظر کرد .

جمع بندی:
مهم ترین ویژگی این فیلم این است که بر خلاف دیگر فیلم های وایلدر تصویری تاریکی از انسان ارائه می دهد ولی در دل تاریکی هم به انسانیت خود وفادار است و باز هم مخاطب را به فکر وا می دارد