هوالمونس
مثل آنکه همه دنیا میخواهندش ولی او رخ نمینمایاند،
مثل گلی که سالهاست باغبان چشم انتظار جوانه اولین فصل بهار وی است و او هر سال باغ را چشم انتظار آمدنش نگه میدارد،ولی باز هم نمی آید؛
مثل آرزوی رخ یار که از بدو تولد هر سال به یادش شعرها سرودیم و غزلها خواندیم و عاشق کردیم و عاشقانه خواندیم و چشم براه ماندیم که بیاید در فصل نرگس...
اصلا این حال چشم براهی حال خوبی است!
یعنی ...
نه!!!
هنوز تمام نشده عزیز دل مادر!
امیدوار باش و صبور!
فصل نویی در راه است پس غم به دل راه نده!!!
خانه را آب و جارو کن!!!
دیده بگشا که او خواهد آمد...
"محمدم در راه است جان مادر"
بخند دلگرمی سالهای دلتنگی!
شفای تو در دستان اوست چون میداند تو غم " او" را داشتی هر چند مجنون پریشان اما رندانه در طلب ماندی...
خداوند تو را یاری میکند؛
همانگونه که بی کسان را حامی.
کتاب ناتمام فاطمه جلد اول صفحه 24