آکیرا کوروساوا، هفت سامورایی Seven Samurai.
نمیدونم واقعا چقدر امکان داره که بتونم یه فیلم ببینم که ۳ ساعت و نیم طول بکشه. اما این فیلم واقعا کشش داشت. انگار داری کتاب میخونی و همه چیز داره به ریز روایت میشه. فیلم برداری سیاه سفیده، خبری از صحنههای اکشن و پر هیاهوی فیلمهای هالیوودی امروز نیست. وقتی داری فیلم رو میبینی از صحنه صحنه اون لذت میبری و دلت میخواد که تا آخر داستان فیلم رو دنبال کنی. لزوما کسی عاشق کسی نمیشه و تنها داستان عشقی فیلم مربوط به جوان ترین فرد گروه میشه که اون هم خیلی ساده نشون داده میشه و خبری از صحنهها/داستانهای عشقی بیش از حد هالیوود نیست.
داستان فیلم تو قرن ۱۶ اتفاق میفته. تفنگ تازه وارد زندگی بشر تو ژاپن شده، یا حداقل هنوز خیلی رواج پیدا نکرده، اینکه چند تا تفنگ چطور میتونه جنگ رو از این رو به این رو کنه و چه تغییری توی زندگی آدمهای اون زمان داده برام جالب بود.
قسمت خوب دیگه داستان اینکه چطور این ۷ نفر میتونن زندگی یه سری آدم رو تغییر بدن و وارد یه جامعه بشن که از بیخ ترسو هستن و با اومدن این آدمها جرات پیدا میکنن و میتونن زندگی خودشون رو تغییر بدن. تک تک شخصیتها جالب هستن: روستایی ترسو، روستایی ای شجاعی که راهزنها سری پیش همسرش رو دزدیدن، روستاییهایی که به فکر خونه خودشون هستن یا کل روستا، سامورایی که دهقان زاده هست و بین سامورایی و دهقان بودن داره تاب میخوره، جوانی سامورایی که دلش میخواد یه روز سامورایی بزرگی بشه و دنبال استاد میگرده، سامورایی که به عنوان رییس گروه شناخته میشه و نقش استاد بزرگ رو بازی میکنه و همیشه آروم هست و بقیه رو هدایت میکنه، سامورایی که کارش خیلی درسته اما خیلی فروتن هست، تنها نقش دختر فیلم که معشوقه سامورایی جوان هست و تو هیاهوی جنگ به فکر عشق و عشق بازی هست. همه و همه خیلی خوب نشون داده شدن و این ۳ ساعت و نیم فیلم فرصت این رو داده که هر کدوم رو خوب بشناسیم و کنارشون یه داستان خوب رو دنبال کنیم.
۱۰ مهر، ۱۳۹۶