میان شاخههای روشن زیزفون
جانوری رنجور و درمانده جان میدهد،
لیک نغمههای آسمانی
میان بوتهها پر میکشند.
تا خون در رگان ما به وجد آید،
شاخههای تاک پریشان میشوند.
آسمان چون فرشتهای زیباست.
دریا و آسمان با هم یگانه میشوند.
پا به ره مینهم؛ اگر پرتؤ نور مرا بیازارد
بر خزه فرو میافتم.
شکیبا و ملول بودن بس آسان است.
مرا از درد و رنج باکی نیست.
میخواهم که تابستان شورانگیز
مرا بر ارابهٔ نعمتش بنشاند.
شگفتا، جای آنکه شبانان
بیش و کم به دست این جهان بمیرند،
میخواهم به دست تو، ای طبیعت،
اما نه چنین بیکس و بیبها بمیرم.
میخواهم که فصلها مرا بفرسایند.
خویشتن به تو میسپارم، ای طبیعت
و گرسنگی و تمامی عطشم را.
از سر لطف آب و خوراکم ده؛
مرا به هیچ رو خیال باطل نیست.
این خنده به خویشان است؛ نه بر خورشید.*
لیک مرا میل خندیدن نیست.
آزاد و رها باد این تیرهبخت!
*پینوشت: «خنده بر خورشید» کنایه از «میل به زیستن» است.
شعر «لَوای اردیبهشت»، از مجموعه شعر «زورَق مست»، اثر «آرتور رمبو»، ترجمۀ محمدرضا پارسایار.
تابلوی اول، «صبح ماه مِی»، از «چارلز کورتنی کوران»؛
تابلوی دوم، «بعدازظهر ماه مِی»، از «چارلز کورتنی کوران».