وقتی میشیینم بالای کوه کارهای اشتباه و ایده های دست نخوره و کارهای تمام نشده میگم ای خداااا کاش یه کپی از خودم بودم یا یکی که دستمو میگرفت میبرد دونه دونه اینارو جمع میکردیم و تعمیرکردنی ها و خراب شدنی ها و دورانداختنی ها رو انجام میدادیم بعد که همینجوری دارم حرف میزنم میگم اخه کی میاد کی میاد اصلا خودشو با تو درگیر کنه که تازه بخواد هم کمک کنه در راستای بی اعتمای از اینکه کسی از ته دل به کسی کمک نمیکنه همینجور یکه زل زدم به پایین کوه و میبینم که افکار و پروژه ها و کارهای تموم نشده ام چقدر شبیه بچگی هام هستن مثل اسباب بازی های ریخته شده وسط اتاق
ته دلم میخندم از این استعاره و میگم اره خودشه دختر! داشتن یه مادر که دعوات کنه چرا اینقدر شلوغ کاری کردی زود باش جمعش کن! و طوفانی از تلاطم و تلاش بوجود میاد و همه جا تمیز میشه عاشق اون لحظه هایی هستم که خودش خم میشه و یکی شو برمیداره و اینجوری مقابل عمل انجام شده قرارت میده تا مجبور بشی حرکت کنی
به نظرم دانشمندان حوزه بهره وری در راستای تنبلی و اهمالکاری باید ترفندهای مادرانه و ریزحرکت ها و زبان بدن و استراترژی های مادرانه رو به شدت موشکافی کنن تا همه تنبلی های دنیا جمع شه بره کارش و مربی های مادروار بوجود بیاد و اصلا تدرس بشه تا مربی ها یاد بگیرن مادروار عشق بورزن وقتی میگن بچه هام، بچه هام و به فکر بچه هامم باید مادروار هم رفتار کنن
خلاصه که کم داریم مربی مادر وار و پروژه های و ایده هایی که بدون مادر ریختن زمین
باز مینویسم پست قشنگ هنوز جا داری.......