هر استدلالی دارای دو بخش کلی است: مقدّمات و نتایج. استدلال به معنی دلیل آوردن برای یک اعتقاد است. دلیلها همان مقدّمات ما هستند و مفروضات ما همان نتایج. هدف ما از استدلال، رسیدن از مقدّمات به نتایج است.
با این توضیح، استدلالی خوب است که دارای مقدّمات صادق و مرتبط با نتیجه باشد. اگر مقدّمات دروغ و اشتباه باشند یا مرتبط با نتیجه نباشند، استدلال ما یک استدلال کاذب و بد خواهد بود.
مثلا اگر برای رسیدن به نتیجهی «چمن سبز است» از مقدّمات «حسن قدبلند است» و «انسانها فکر میکنند» استفاده کنیم، به یک استدلال کاذب متوسّل شدهایم.
در میان استدلالهای خوب، چهار استدلال از بقیهی استدلالها اهمیّت بیشتری دارند: استدلال قیاسی، استقراء، استدلال ربایشی (استنتاج بهترین تبیین) و تمثیل.
۱- استدلال قیاسی: استدلال قیاسی استدلالی است که اگر مقدّمات آن صادق و درست باشند، نتیجه آن هم ضرورتا درست است.
دو واژه «اگر» و «ضرورتا» اهمیت زیادی در تعریف ما دارند.
باید دقّت کنیم که درستی و اعتبار، ویژگی فرم استدلال است. ممکن است مقدّمات ما اشتباه باشند ولی نتیجه درست باشد. استدلال معتبر میتواند حتی نتیجه و مقدّمات کاذب نیز داشته باشد.
مثال: اگر بگوییم هر انسانی سنگ است هر سنگی سبز است پس هر انسانی سبز است، از یک استدلال قیاسی معتبر استفاده کردهایم. زیرا با اینکه در این مورد بخصوص، مقدّمات ما کاذب هستند ولی این فرم و نوع استدلال درصورتی که حاوی مقدّمات صادق باشد، نتیجه صادق به ما تحویل میدهد..
ساختار مشترک یا صورت منطقی یک استدلال قیاسی به این شکل است:
الف ب است.
ب ج است.
پس الف ج است.
استدلال قیاسی استدلالی است که هر چیزی را به جای «الف» و «ب» و «ج» قرار دهیم، استدلال ما معتبر و درست باشد.
بنابراین نکته بسیار مهم در تعریف درست بودن / معتبر بودن استدلال قیاسی این است که مقدّمات ضمانتی برای درست بودن نتیجه فراهم آورند. لذا ممکن است مقدّمات و نتیجه ما درست باشند اما فرم استدلال اشتباه باشد. مانند این مثال:
اگر علی بدون چتر زیر باران بایستد، خیس میشود.
علی خیس است.
پس علی زیر باران ایستاده است.
با اینکه علی هماکنون خیس شده است امّا مقدّمات ضمانت نمیکنند که نتیجه هم درست باشد. چه بسا علی به دلیل پریدن در استخر خیس شده باشد.
برای فهم بهتر استدلال قیاسی نادرست، بهتر است موضوع استدلال را نادیده بگیریم و اسکلت استدلال را جدا سازیم. سپس استدلالی با واژههای دیگر درست کنیم و ببینیم که آیا این مقدّمات، تضمینی برای درست بودن نتیجه فراهم میکنند یا خیر.
نکتهی مهم درمورد استدلال قیاسی این است که این فرم استدلال، تنها فرمی است که نتایج یقینی را به دنبال دارد. از این رو، همراه محدودیتهای فراوان است. ما در استدلال قیاسی، باید فقط و فقط از مجرای مقدّمات به نتیجه دست پیدا کنیم. فراروی از اطّلاعات موجود در استدلال، غیر ممکن است. این نکته باعث میشود تعداد بسیار کمی از استدلالهای قیاسی را در اختیار داشته باشیم و همینطور نتوانیم درمورد بسیاری از موضوعات مهم زندگیمان تصمیم بگیریم. از این رو باید به انواع دیگر استدلال رو بیاوریم، قمار کنیم و غیر یقینی بودن استدلال را به جان بخریم تا بتوانیم تبیین بهتری از وقایع ارائه بدهیم. علم عملی بلندپروازانه است، لذا ما باید خطر کرده و از اطلاعات موجود در استدلال فراروی کنیم.
۲- استقراء: استدلال استقرائی یعنی توصیف تعدادی از نمونهها و تعمیم آن به موارد خارج از نمونه. مانند نظرسنجیهایی که توسّط گروههای مختلف انجام میشود. در نظرسنجیها بر اساس توصیف یکسری از نمونهها (مثلا صد هزار نفر) به نتایج عامّتری میرسیم (مثلا ده میلیون نفر). اگر کسی بگوید هفتاد درصد مردم طرفدار اسلام هستند چون نمونههایی که با آنان صحبت کردیم همین مقدار بودند، از استدلال استقرائی بهره گرفته است.
در این استدلال، ضمانت کمتری برای درست بودن نتیجه وجود دارد. چون ممکن است 9 میلیون نفر از جمعیت باقی مانده، طرفدار اسلام نباشند یا حتّی مصاحبهی دروغینی انجام داده باشند. با این حال استدلال استقرائی دلیل خوبی به دست میدهد تا فکر کنیم نتیجه ما صادق است.
البته دو عنصر باعث میشود که اطمینان ما نسبت به نتیجهی استقراء، افزایش پیدا کند: ۱- مقدار نمونهها: هرچقدر نمونههای ما بیشتر باشد، نتیجه مطمئنتر است. قطعا بررسی یک میلیون نفر نتیجه مطمئنتری به ما میدهد تا بررسی صد هزار نفر. ۲- میزان بیطرفی نمونهها: هرچقدر شواهد ما بدون گزینش باشد، نتایج ما مطمئنتر است. مثلا در مثال قبل، باید از همه اقشار جامعه این سوال را پرسید تا به نتیجه دقیقتری دست یافت نه اینکه صرفا به بررسی طبقات پایین جامعه اکتفا کرد. فاصله گرفتن از نمونهگیری سوگیرانه با انتخاب تصادفی رخ میدهد. باید نمونهها را به صورت تصادفی انتخاب کرد تا به نتیجه دقیقتری دست یافت.
۳- استدلال ربایشی: استدلالی است که در آن بر اساس مقدّمههایی که در دست داریم، درباره آنچه ندیدهایم و در دست نداریم، حدسی ارائه میدهیم. به تعبیری از وجود معلولها و پدیدههای مختلف، علّتی را حدس میزنیم.
دقیقا مانند کاری که شرلوک هلمز در پروندههای جنایی انجام میداد. شرلوک بر اساس شواهدی که در صحنه قتل پیدا میکرد، حدس میزد که قتل کار موریاتی است یا خیر. مثلا وجود علامت موریاتی در بدن مقتول، استفاده از یک اسلحه خاص و... شرلوک را به این نتیجه میرساند که قتل کار موریاتی بوده است.
این استدلال نیز ضمانت کمتری برای درست بودن نتیجه فراهم میکند. چرا که همیشه علّتهای مختلفی برای یک واقعه وجود دارد. هرچقدر هم که احتمال آن علّتها کم باشد، نمیتوان به طور حتمی از نتایج مدنظر سخن گفت. در مثال قبل، ممکن است که فردی به اسم مندل دقیقا با تفنگی شبیه تفنگ موریاتی به متقول شلیک کرده باشد و او را به قتل رسانده باشد؛ هرچند احتمال این پدیده کمتر از دخالت موریاتی در این حادثه است.
اغلب دانشمندان از این استدلال برای ایدههای علمی استفاده می.کنند به این صورت که پیشبینیای از یک حادثه ارائه داده و با امتحان مکرّر آن، به موفقیّت نسبی در ایدههایشان دست پیدا میکنند. برای مثال بعد از بررسی صدها تب و عفونت، به وجود بیماری جدیدی در انسانها دست پیدا میکنند.
یکی از عناصر و اصولی که قدرت استدلال ربایشی را افزایش میدهد، اصل غافلگیری است. در این اصل ما با شواهد و نمونههایی رو به رو هستیم و چند ایده دربارهی آنها داریم. در این حالت باید تناسب هر یک از شواهد را با نتیجههای مختلف بسنجیم و ببینیم که کدام یک از انها تناسب و همخوانی بیشتری با یکدیگر دارند.
برای مثال با دیدن تب یک فرد میتوانیم به دو دیده برسیم: ۱- علّت تب، وجود بیماری در بدن فرد است. ۲- علّت تب، گاز گرفته شدن توسط موجودات فضایی است.
طبیعی است که تب داشتن، نسبت به فرضیه اول تناسب بیشتری دارد تا فرضیه دوم. این باعث میشود که پیشبینی کنیم احتمالا علّت تب، وجود ویروس در بدن بیمار باشد.
باید توجّه داشت که همیشه علل ما منحصر در مواردی که در ذهن داریم نیست بلکه احتمالات دیگری نیز وجود دارد. همیشه باید از مغالطه «تنها مهره بازی» دور ماند.
برای مثال اگر وجود تب را در بیمار ببینیم، میتوانیم این دو حدس را بزنیم: ۱- علّت تب، گاز گرفته شدن توسّط موجودات فضایی است. ۲- علّت تب، نفرین شدن توسّط یک کیک است.
در این مثال، هیچ یک از علّتها، تناسبی با پدیده ندارند. ما تناسب هر کدام از علّتها را انکار میکنیم لذا در کشف علّت درست، توقّف مینماییم هرچند احتمال وجود آدم فضایی بیشتر از نفرین کیک است.
۴- تمثیل: استدلال تمثیلی این است که قضاوتمان درمورد یک شخص یا یک پدیده را به شخص و پدیده دیگر نسبت بدهیم فقط و فقط به این دلیل که شباهتهایی بین این دو مورد وجود دارد.
برای مثال بگوییم: علی باهوش است زیرا برادر او حسین هم باهوش است. در این استدلال، معتقد شدهایم که علی باهوش است. دلیل ما نیز شباهت آن دو در برادری است.
پر واضح است که این استدلال نیز تضمین کافی برای درست بودن نتیجه را فراهم نمیکند.
هرچقدر بتوانیم به شباهتها - و اصطلاحا مناطهای - دقیقتری در مصادیق دست پیدا کنیم، اطمینان ما به نتیجه این استدلال نیز بیشتر خواهد شد.