CaCaki
CaCaki
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

ناول مدرسه و کتاب طلسم شده


رمان:شروع داستان های دنباله دار

بخش اول:مدرسه و کتاب طلسم شده

"چپتر3":شرط انجام شدنی یا نشدنی؟؟

آنچه گذشت::

تسوکی:فقط یه کار که بیشتر ازت نمیخوام، اونم یه کار ساده،تو بگو برو آب بخور همین.
کنجی که چشمانش از خوشحالی برق میزد و لبخند شادی از خود نمایان ساخته بود غافل از اینکه تسوکی از او چه می‌خواست در دنیای خودش سیر می‌کرد
به او گفت:بگو بگو می‌شنوم.
تسوکی :تو......باید......



تسوکی:تو......باید......به......یاسو......اعتراف کنی.تامام

کنجی با شنیدن این حرف کل دنیا روی سرش خراب شد.چشماش سیاهی میرفت،مغزش اتصالی کرد. دهنش باز مونده بود و صورتش از شدت خجالت و تعجب مثل هشت پایی که آفتاب سوخته شده باشه شده بود و با همین احوالاتش باز هم به حالت عصبانی و متعجب به تسوکی نگاه کرد و فریاد بلندی کشید و گفت:چیییییییییییییییی!!!!!!؟؟؟؟؟؟

تسوکی داشت کیف دنیارو می‌کرد و اصلا براش مهم نبود که کنجی بدبخت چه حالی داره و با صورتی جدی که البته به زور تا اون لحظه تونسته بود جلوی خودش رو بگیره و خندشو نشون نده به کنجی باز هم اون حرفا رو میزنه و با اون اتمام حجت میکنه

کنجی ایندفعه این شرط رو قبول میکنه و با تکون دادن سرش به نشونه علامت تایید ولی با صورتی به قدری قرمز که دیگه حتی از سرش مثل هیزم دود بلند میشه به تسوکی نگاه میکنه
تسوکی در این لحظه دیگه نمیتونه جلوی خودش رو بگیره و درحالی که داره از درون منفجر میشه به کنجی میگه
تسوکی:خوبه..آفرین پسر خوب. ولی چون من آدم صبوری نیستم فقط تا آخر این هفته بهت وقت میدم.به نفعته که تا آخر هفته خودت یجوری اعتراف کنی ،حالا هر طوری که خواستی وگرنه به کشیما و بقیه میگم..رواله رفیق؟؟
کنجی ایندفعه نگاه بی حوصله ای به تسوکی انداخت و با آهی گفت:باشه باشه هرچی تو بگی فقط دست از سر کچل من بردار.
بعد با کمی استرس و حس ناامیدی به پشت یکی از درختای روبه روی مدرسه رفت و از اونجا به یاسو نگاه می‌کرد
با خودش فکر می‌کرد که چطور بهش بگه
نامه بفرسته
خودش بگه
گل بهش بده
مهمونش کنه به کافه
هدیه بهش بده
سرش از این فکر ها پر شده بود و در همین حین به حالت راه رفتن و نگاه یاسو خیره شده بود که یکدفعه متوجه هیکاری که داره بهش نگاه میکنه میشه و کل افکارش به هم میریزه. خودش رو جمع و جور میکنه و میبینه یاسو و هیکاری به سرعت وارد مدرسه شدن
ذهن کنجی:خوب من که فعلا تا آخر هفته وقت دارم نیاز نیست الان بهش فکر کنم باشه برای بعدا

عاشقانه
رمان ژاپنی هر هفته میزارم😉 اگه منتظر قسمت بعدی هستی🙂لایک رو ببر بالا تا انرژی بگیرم واسه نوشتن🤩🫠🫡
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید