احتمالا در حال خواندن یه داستان دردناک دیگه از یکی از جوونای این کشور غمزده هستید پس دستمال کاغذیاتونو بزارید کنارتون وقت گریه است:)))))
داستان از اونجایی شروع شد که پروژهای که تو شرکت روش کار می کردیم تموم شد و در نتیجه دیگه به تیم ما نیاز نبود پس ناچار بوم از شرکت بیام بیرون. این داستان دقیقا یک ماه قبل از خارج شدن از شرکت فهمیده بودم پس شروع کردم دنبال کار گشتن. همونطور که همه میدونیم اقتصاد کشور از بین رفته ،هیچ پولی وجود نداره ،خیلی از شرکتا بسته شدن خیلیاشون تعدیل نیرو کردن و خیلیا هم دارن نفسهای آخرشونو می زنن حساب کنید که تو همچین وضعیتی یه عده فوقالعاده زیادی مثل من دنبال کار میگردن. الان تقریبا ۳ ماه شده که دنبال کار می گردم (این به این معنا نیست که کار نیست؛ کار هست ولی کاری که با شرایط من جور باشه نیست . حداقل از نظر من!!) کلییییی جا رزومه فرستادم، چندتا جا مصاحبه رفتم ولی یا سر حقوق به توافق نرسیدیم یا از این نظر که من دانشجو هستم و نمیتونم به صورت تمام وقت کار کنم اونا با من مشکل داشتن و از همه جالب تر یکی از شرکت ها بود:((
با اینکه از طرف یکی از آشناها معرفی شده بودم و برای موقعیت شغلی خواصی که بود من رزومه فرستاده بودم ولی مثل اینکه یکی دو روز قبل از وقت مصاحبه من با یکی به توافق رسیده بودن، پس تصمیم گرفته بودن برای موقعیتی با من مصاحبه کنن که من عملا هیچی ازش نمیدونستم و حتی سعی می کردم با اطلاعات عمومی هم جواب سوالات بدم هم نمیشد، که در آخر مصاحبه اعلام کردن که ما میدونیم شما اینایی که پرسیدیم بلد نبودید توی رزومه هم ننوشته بودید ؛ ولی کاریه که شده شما نهایت لطفی که از طرف ما میتونید داشته باشید اینه که برای این موقعیت کاری که الان مصاحبشو رد شدید بیاین کارآموزی شاید به توافق رسیدیم بعد از اونم با حقوق پیشنهادی ما نه چیزی که شما میخواید. من اینطوری بودم که یعنی چی رزومم جلوتون هست منم گفتم چی بلدم بعد این رفتار شماست!!! ))
کاملا من مسخره خودشون کرده بودن:\
این بین خیلی اتفاقی به شرکت بازی سازی بر خوردم چیزی که همیشه آرزوش داشتم و دوست داشتم توی همچین شرکتی کار کنم چون عاشق بازیهای کامپیوتری هستم(الان شاید خیلیا فکر کنن از سنت خجالت بکش خرس گنده شدی بازی چیه دیگه :))). ) خلاصه تو این شرکت مشکلی هم با کارآموزی نداشتم(با اینکه کارآموزی گذرونده بودم و یک سال و نیم هم هست که کار می کردم در کل ۲ سال که کار میکنم) چون کارشون بلد نبودم ولی با اینکه از پایه تو زمینهای که دوست دارم همه چیزو شروع کنم هم مشکلی نداشتم. بعد چند روز که از مصاحبه گذشت با شرکت تماسی گرفتم و یه صحبتی کردم و قبول کردن که باهاشون همکاری داشته باشم ولی هی امروز و فردا کردن بخاطر امتحانات دانشگاه که هی تاریخ و روزش عوض میشد به خاطر کرونا، گفتن بعد امتحانات بیا منم منتظر موندم امتحاناتم تموم بشه و تماس گرفتم که آره بیام شرکت؟ گفتن وایسا تماس میگیریم ! ولی هنوزم که هنوزه هی میگن تماس میگیریم ولی خبری نیست که نیست:(( منم میدونم که احتمال زیاد نمیخوان با من همکاری کنن ولی چه کنم انقدر این حوزه را دوست دارم که واقعا براش پیگیر پیگیرزادهام:)))) .
منم همچنان همه جا رزومه میفرستم و میرم مصاحبه و میام رزومه آپدیت می کنم تا شاید دوباره بتونم یه کاری پیدا کنم از این افسردگی و بیکاری که تمام وجودمو گرفته دربیام...
{خودم به داستانم که نگاه میکنم می بینم که احتمالا من الان شرایط خوبی دارم نسبت به خیلیا ولی مهم اینه که آدم نسبت به دیروز خودش شرایط بهتری داشته باشه نه دیگران.}