همانگونه که کف خانه ، عشق ، محبت و نوازش بود و سقف خانه که نظم و انضباط و آرامش بود ، چهاردیواری این خانه آموزش است .
به این معنا که آموزش ، مکانیزمی است که از طریق آن رفتار و عملی که مبتنی بر اصول پرورش ، تعلیم و تربیت کودک ، نوجوان یا جوان است ، تنظیم و اجرا شده و به سامان و به پایان می رسد.
به بیان دیگر ، آموزش به معنی مکانیزم انتقال چیزی است که پدر و مادر مایلند به فرزند خودشان بدهند و حتی در وجود فرزندان خود بکارند.
این چهار دیواری ، در طول رشد کودک ، متفاوت و متغیر می شود.
بین ۶ تا ۱۲ سالگی ، چهار دیواری این خانه ، علم ، هنر ، ورزش و دوستی است.
یعنی این چهار دیواری این است که پدر و مادر باید فرزندانشان را با جهان علم و واقعیات علمی آشنا کنند که بین ۶ تا ۱۲ سالگی در محیط مدرسه برای آن فراهم است.
از طرف دیگر آنها را به فعالیت های هنری به ویژه به سمت موسیقی و نقاشی بکشانند.
مورد سوم ورزش است. یعنی درگیر بازی هایی مانند والیبال ، فوتبال و بسکتبال کنند و بالاخره به آنها فرصت و امکان دوستی و دوستیابی را که برای آن آماده شدهاند ، بدهند.
?
زیرا تا سه سالگی به دنبال بازی و همبازی بودهاند و از ۶ و ۷ سالگی به دنبال رفیق و دوست هستند.
بنابراین ملاحظه می کنید که در هر دوره ای ، این چهار دیواری با توجه به سن کودک ، مختلف و متفاوت خواهد بود.
بنابراین خانه ی پرورش ، تعلیم و تربیت کودک با کف ، سقف و چهاردیواری آن در هر دوره مشخص است و تنها راه سلامتی روانی ، خوشبختی و موفقیت ، فراهم بودن چنین خانه ای گرم و آرامش بخشی برای بچه هاست.
سوال والدین:
در مورد مفهوم زمان بچه هایی که دو یا سه ساله اند و متوجه نمی شوند که چگونه باید صبر کنند ، یک ساعت یا دو ساعت یا یک هفته ، چطور میتوانیم کمکشان کنیم این مدت را متوجه شوند که باید صبر کنند و سپس کار بعدی را انجام دهند یا منتظر باشند که وارد مرحله بعدی شوند؟
پاسخ:
وقتی که ما کودکی ۲ ساله داریم ، زمان احتمالاً برایش یک دهم یا ۱۰ برابر آهسته تر از زمان برای یک فرد بیست ساله است.
مطالعات نشان می دهد که برای بچه های ۷ ساله ، زمان در حد یک سوم است.
به همین علت یکی از گرفتاری های آموزشی ما این بوده است که ما افراد دانشگاهی و دانشجویی را یک ساعت سر کلاس می نشانیم و یک بچه کلاس اولی یا چهارمی را هم یک ساعت و اصلاً متوجه نیستیم که اگر یک دانشجو ، آن هم با علاقه و انتخابی که کرده ، یک ساعت می تواند سر کلاس درس بنشیند.
اما یک بچه با محدودیت هایی که دارد فقط ۱۰ یا ۱۵ دقیقه می تواند آنجا باشد.
بنابراین وظیفه من و شماست که رعایت کنیم و توجه داشته باشیم که فرزند ما در چه سن و سالی است و زمان را چگونه می بیند.
?
بنابراین حتی وقتی که مجبوریم به او بگوییم که خانه ی خاله و عمه میرویم ولی جمعه می رویم ، و از شما میپرسد که: جمعه کی می آید؟
شما میتوانید به اوبگویید (مثلا اگر دو یا سه ساله است):
ما میخوابیم و بیدار می شویم و بعد یک دفعه دیگر میخوابیم و بیدار می شویم ، بعد می شود جمعه و می رویم خانه ی عمه یا خانه ی خاله.
پس پیامی را به او می دهیم که می فهمد ولی مطمئن باشید که او دلش میخواهد همین الان و همین امروز برود.
برای بسیاری از بچه ها ، گذشت زمان مساوی است با دروغ و فریب و آینده ای عجیب و غریب.
درست مثل این است که من به شما بگویم: به من صد تومان بدهید ،۴۰ سال دیگر بیاید و بگیرید.درست است که عدد را گفتهام ولی شما می دانید که هیچ معنایی ندارد.
نکته ی حائز اهمیت این است که ما باید به بچه ها گذشت زمان را یاد بدهیم و با آموزش به کودک این موضوع را برای او قابل فهم کنیم
راهکار و مهارت عملی :
پشت فرمان می نشینید و فرض کنید که بچه ها ۴ یا ۵ ساله هستند به آنها میگویید که ما از این جا تا برویم خانه ی عمو ، یا دایی ،۲۰ دقیقه طول میکشد. ساعت را نگاه کنید این الان ساعت دوازده است.ما دوازده و بیست دقیقه میرسیم.
پس ببینید کی به آنجا می رسیم؟.بنابراین بچه ها متوجه گذشت زمان می شوند و تعجب نکنید که اگر دیدید زود دارید می رسید (نه خیلی زود) ، یک کمی آهسته تر بروید تا ۲۰ دقیقه شما درست باشد.
چون آن پیام مهم است. اگر دیدید که احتمالاً دیرمی رسید میتوانید بگویید که ببینید ، ما قرار مان بود که ۲۰ دقیقهای برسیم ، آنقدر این رفت و آمد مشکل شده ، اینجا متوقف شدیم یا مجبور شدیم بنزین بزنیم که آن خودش ، ۸ یا ۱۰ دقیقه طول کشید ، حالا ما ۱۲:۳۰دقیقه خواهیم رسید.
بچه ها ، چنین بازی را خیلی دوست دارند و متوجه مسائل و موضوعاتی میشوند که برایشان جالب است.حتی اگر به نگاه او به خودش و به همدیگر توجه کنید ، خواهید دید که درست مثل این که کشف بزرگی کرده است و شما او را با مفهوم زمان آشنا کردهاید.
شما توجه او را به گذشت زمان جلب کردهاید ، ولی در این باره نباید افراط کرد.
چون آدم سالم به دو گونه عمل میکند:
از یک طرف در حالی که کارش را انجام میدهد و درستی و خوبی کارش برایش مهم است ، گذشت زمان را متوجه میشود و از جانب دیگر در حالی که زمان را متوجه است ، کارش را انجام می دهد.
بسیاری از مردم هستند آچنان درگیر کار میشوند که گذشت زمان را فراموش می کنند و بسیاری هستند چون دائماً فقط نگران گذشت زمان هستند ، همه چیز را خراب میکنند.
در نتیجه:
وظیفه ی من و شماست که با آموزش به کودک آنها را با مفهوم زمان ، گذشت زمان ، با اندازه زمان و با اهمیت وقت و زمان آشنا کنیم تا اینکه از آنها بخواهیم که کاری بکنند.
بچه ها از یک چنین آموزشی لذت می برند ، به ویژه اینکه مفهوم زمان یک مفهوم تجریدی یا انتزاعی و ذهنی است و فعالیت ذهنی آنها در این زمینه میتواند اهمیت ویژهای داشته باشد.
سوال والدین:
اگر ما در رابطه با تمرکز روانی مشکل داشته باشیم ، به صورتی که درها و پنجره های دیگری که در افکار مان هست را ببندیم و به یک مورد بخصوص تمرکز کنیم ، و حالا من که به هر دلیلی این مشکل را دارم ، چطور مبتوانم این مسئله را از خودم بیرون ببرم تا تمرکز را در مسائل روزانه ی خود افزایش دهم؟
پاسخ:
ابتدا باید بدانیم که ذهن افراد مختلف وقت تولد از نظر توجه و تمرکز با هم متفاوت است.
تا آنجایی که ما حتی بیماری ای به نام (کمبود توجه و تمرکز داریم) به دلیل آسیب هایی ، برخی از افراد،مشکل توجه و تمرکز را به صورت ارثی دارند.
دوم، رفتار ، شرایط و موقعیت و روابطی که در خانه بوده ، زمینه هایی را فراهم کرده که من با پراکندگی ذهن روبرو باشم.
به این معنا در حالی که باید متوجه درسم میبودم ، به اختلاف پدر و مادرم و یا تهدید خواهر و برادرم و یا مسائل و مشکلات دیگران یا تماشای تلویزیون مشغول بودهام.
بنابراین من در کودکی به جای این که توجه و تمرکز کنم ، کاری را شروع کنم و به آخر برسانم و برنخیزم ، کاری را که انجام می دادم به غلط ، فکر میکردم که باهوشی و زرنگی است که خودم را درگیر چند کار مختلف و متفاوت کنم.خوب خودت
مطلب دیگر این است که فردی هستم که دچار افسردگی است و اضطراب دارم و به خاطر این افسردگی یا برخی از حالات روانی ، متاسفانه توجه و تمرکزم را از دست دادهام یا میدهم.
بنابراین عوامل و علل مختلفی دارد که وقتی آنها را بشناسیم ، غالب اوقات توان این را پیدا میکنیم که بتوانیم مسئله را حل کنیم.
من و شما باید ذهنمان را از طریق آموزشهای آرام کردن ذهن که حتی امروزه از طریق دستگاههایی مانند بیوفیدبک می باشد ، به نوعی کنترل کنیم و امواج مغزی را حتی تا حد آلفا برسانیم تا به نوعی از آرامش دسترسی پیدا کنیم.
درگیر شدن در فعالیتهایی که تمام توان فیزیکی و روانی ما را میخواهد ، یعنی کاری بسیار مهم و به گونهای درست و برای رسیدن به هدفی والا ، تمام انرژی روانی من و شما احتیاج است.
?
آهسته آهسته بر اساس تمرینی که می کنیم ، ذهن خودمان را جمع می کنیم و درهای مختلف را می بندیم و بالاخره از طریق تمرین هایی مثل: مطالعه ، حفظ مطالب ، درگیر شدن در فعالیت های ورزشی ، نواختن یک آلت موسیقی ، همه و همه کمک میکنند که من و شما بتوانیم به توجهی که از دست دادیم ، به نوعی دسترسی پیدا کنیم و آن را در زندگیمان به کار ببریم.
به هر حال در هر فردی ، در هر شخصی ، با توجه به علل و عواملش و چگونگی امکانات و فرصت هایی که دارد ، راه های مختلفی می توان پیدا کرد.
ولی این موضوعی است که در بزرگسالی اهمیت ویژهای دارد و همانطور که میدانید ، انرژی روانی ای که این چنین هدر میرود ، می تواند کاملاً ویرانگر باشد.
میدانیم که انسان در هر لحظه یا حال میتواند ۷ خبر را در ذهن خود تجزیه و تحلیل کند و یا فرایند ذهنی را برای به نتیجه رساندنش به حرکت در آورد.
همچنین میدانیم که برای فهم هر خبری یک هجدهم ثانیه وقت احتیاج داریم بنابراین در هر ثانیه ، ۱۲۶ خبر در ذهن تجزیه و تحلیل می شود.
بسیاری از بچه ها هستند که هنگام خواندن کتابی یا درسشان یا انجام تکلیف مدرسه،۸۰ یا ۹۰ واحد انرژی احتیاج دارند و ۲۰ یا ۳۰ واحد انرژی اضافه تر
اگر کاری بکنند که این ۲۰ یا ۳۰ واحد اضافه به نوعی در آنجا مصرف شود ، میتوانند تکلیف مدرسه ی خود را انجام دهند.
نمونه ی برجسته ی آن بچه هایی هستند که میگویند ، میخواهم یک موسیقی بشنوم البته همراه با درس خواندن ، و صدای آن موسیقی یا کلام آشنا که ۲۰ درصد یا ۳۰ درصد انرژی آنها را به خودش اختصاص میدهد ، آنها را در وضعیتی قرار می دهد که ۳۰ درصد را اینجا مصرف کنند یا۳۰ خبر را دریافت کنند ، و۹۰ تای بقیه را در درسشان بگذارند.
بنابراین کارشان را شروع می کنند و به آخر می رسانند.
حال آنکه اگر سی دی یا دستگاه پخش آهنگ چنین بچه ای را قطع کنید ، فکرش به این طرف و آن طرف می رود به خواهرش یا برادرش فکر می کند ، به دیروز فکر می کند.
موضوع مدرسه یادش می آید و چون آغاز کار فقط ۳۰ واحد انرژی وجود داشته و ۹۰ واحد انرژی وجود نداشته ، و موضوع نیز مهم شده ، مقداری از انرژی که در حال خواندن بود را میگیرد و به آن قسمت می دهد.
در نتیجه بعد از یک مدتی احتمالاً کودک نمی تواند کارایی و کارآمدی لازم را در مطالعه داشته باشد حتی ممکن است این خطر تا آنجا پیش برود که تمام ذهن او متوجه اتفاق دیروز یا فردا شود.
درست مثل برخی از ما بزرگسالها که دو یا سه صفحه ای خوانده ایم و یک بار متوجه می شویم که هیچ چیز در ذهن نداریم زیرا این انرژی ما جای دیگری مصرف شده و کودک نیز به یک چنین حالی خواهد رسید.
تهیه و ترجمه این مقاله توسط پارس 68