ویرگول
ورودثبت نام
ترسیمات
ترسیماتجستارهایی در باب فرهنگ و ارتباطات دیجیتال
ترسیمات
ترسیمات
خواندن ۳ دقیقه·۲۰ ساعت پیش

در میانه اسکرول و آلودگی: اینترفیس فرهنگی توییتر فارسی و بحران هوای تهران

این روزها در ابتدای صبح برحسب ضرورت، نگاهی به شاخص آلودگی  هوا می‌اندازم؛ عموماً عدد آن بالا تر از  170 است؛ قرمزِ تیره. اماّ واقعیتِ این عدد را نه در سوزش چشم‌هایم، بلکه روی صفحه گوشی‌ام درک کردم. فیدِ ایکس (توییتر سابق) پر است از تصاویر خاکستری. اما این تصاویر صرفاً بازتاب واقعیت نیستند؛ آن‌ها دارند واقعیت را دوباره کدگذاری می‌کنند.

این لحظه، دقیق‌ترین مصداق چیزی است که در مطالعات رسانه به آن «اینترفیس فرهنگی» (Cultural Interface)  می‌گوییم. اگر بخواهیم به چارچوب نظری لورینا مانکو (2009) بازگردیم، او اینترفیس فرهنگی را صرفاً یک واسطه‌ی گرافیکی بین انسان و کامپیوتر (HCI) نمی‌دانست؛ بلکه آن را فضایی تعریف می‌کرد که در آن منطقِ داده‌های دیجیتال با منطقِ فرهنگِ انسانی برخورد می‌کنند، گلاویز می‌شوند و نهایتاً یک فرم جدید از تجربه را می‌سازند. در پاییز 1404، توییتر فارسی دقیقاً همین کارکرد را برای نفس تنگ شهروندان تهران دارد.

لایه اول: برخوردِ الگوریتم و نوستالژی

مانکو استدلال می‌کرد که اینترفیس فرهنگی، محتوای سنتی (متن، عکس، خاطره) را می‌گیرد و آن را در ساختارهای کامپیوتری (لیست‌ها، منوها، الگوریتم‌ها) می‌ریزد. در مورد تهرانِ 1404، ما شاهد یک پدیده نو هستیم: دیجیتالی‌سازیِ اندوه.

کاربر ایرانی، تجربه‌ی فیزیکی و بیولوژیک تنگی نفس را برمی‌دارد، اما به جای اینکه آن را صرفاً به عنوان یک داده‌ی زیست‌محیطی (مثلاً ppm ذرات معلق) منتشر کند، آن را از فیلتر فرهنگِ شاعرانه‌ی ایرانی عبور می‌دهد و اسکرین‌شاتِ نقشه‌ی قرمزِ تهران را کنارِ بیتی از سهراب سپهری یا فروغ می‌نشاند. اینجا، اینترفیس فرهنگی است که متبلور می‌شود: تبدیل کردنِ یک فاجعه‌ی زیست‌محیطی به یک روایت قابل لمس، لایک و اسکرول.

لایه دوم: دیتابیس به مثابه حافظه جمعی

یکی از کلیدی‌ترین بخش‌های نظریه‌ی اینترفیس‌های فرهنگی، غلبه‌ی دیتابیس بر روایت (Narrative) است. اما در توییتر فارسی، ما شاهد مقاومت هستیم. کاربران سعی می‌کنند با استفاده از ابزارهای دیتابیس (هشتگ #آلودگی_هوا، تردها، کووت‌ها) روایت بسازند.

 

در همین ماه گذشته، ترندی را مشاهده کردم که در آن کاربران عکس‌های قدیمی تهران (دهه‌های ۴۰ و ۵۰) را با عکس‌های امروز کنار هم کار می‌کردند. مانکو  این را تلاشِ فرهنگ برای هک کردنِ زمان توصیف می‌کرد. اینترفیس به کاربر اجازه می‌دهد دو زمانِ تاریخیِ کاملاً متضاد (تهرانِ سبزِ گذشته و تهرانِ خاکستریِ امروز) را در یک قابِ مستطیلیِ ۵ اینچی فشرده کند. این فشردگی، فقط یک مقایسه نیست؛ یک مکانیسم دفاعی روانی است که توسط اینترفیس ممکن شده. ما در خیابان نمی‌توانیم گذشته را ببینیم، اما در اینترفیس فرهنگی، گذشته و حال هم‌زمان حضور دارند و به ما یادآوری می‌کنند که آسمان آبی یک افسانه نیست، بلکه یک خاطره‌ی در دسترس است.

لایه سوم: زیبایی‌شناسیِ آخرالزمانی (AI و اینترفیس)

نکته‌ی جدیدی که در ۱۴۰۴ به مدل‌های کلاسیک اضافه شده، نقش هوش مصنوعی مولد (Generative AI) در این اینترفیس است. تصاویرِ خلق‌شده توسط AI از تهرانِ آینده – چه به صورت ویران‌شهری متروکه و چه آرمان‌شهری سبز – لایه‌ی جدیدی از واقعیت را به اینترفیس فرهنگی اضافه کرده‌اند. اینجا دیگر بحثِ بازنمایی واقعیت نیست؛ بحثِ شبیه‌سازی است. وقتی کاربری تصویری از میدان آزادی می‌سازد که زیرِ آب رفته یا در جنگل گم شده، اینترفیس فرهنگی تبدیل به آزمایشگاهی برای تخیل جمعی می‌شود. ما داریم در این فضا تمرین می‌کنیم که اگر هوا درست نشود، چه می‌شود؟ یا اگر درست شود، چه شکلی است؟ اینترفیس، ترس‌های ما را تصویرسازی می‌کند.

نفس کشیدن در کدها

امشب که این متن را می‌نویسم، بیرون پنجره همه‌چیز در مهِ سمی گم شده است. اما در گوشی من، تهران زنده، پرهیاهو، خشمگین و  البته امیدوار است. توییتر فارسی در پاییز ۱۴۰۴، فراتر از یک شبکه اجتماعی عمل می‌کند. این پلتفرم طبق تعریف لورینا مانکو، تبدیل به لنزی شده که ما از طریق آن، فاجعه را مصرف و هم‌زمان تحمل می‌کنیم. اینترفیس فرهنگی به ما این امکان را داده که در میانه‌ی خفگی فیزیکی، یک فضای تنفسی دیجیتال بسازیم؛ جایی که در آن، ذرات معلق نمی‌توانند جلوی دیدنِ همدیگر را بگیرند.

ما در شهر سرفه می‌کنیم، اما در اینترفیس فریاد می‌زنیم. و شاید، فقط شاید، همین اینترفیسِ فرهنگی آخرین سنگرِ ما برای حفظِ معنای شهر باشد، پیش از آنکه دود همه چیز را محو کند.

فرهنگادبیاتآلودگی هوا
۰
۰
ترسیمات
ترسیمات
جستارهایی در باب فرهنگ و ارتباطات دیجیتال
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید