ویرگول
ورودثبت نام
حسن آقانصیری
حسن آقانصیریپژوهشگر و رواندرمانگر
حسن آقانصیری
حسن آقانصیری
خواندن ۸ دقیقه·۳ ماه پیش

نجاستت را پنهان کن!

احتمالا همگان با رایج‌ شدن آرای فروید با مفهوم سوپرایگو (فراخود) آشنا هستند. اینکه این وجدان و اخلاق طی چه مرحله‌ای (آلتی) و طی عقده‌ی ادیپ شکل می‌گیرد برای دانشجویان و علاقه‌مندان روانشناسی آشناست اما این فرایند پذیرش باید/نبایدها از همان مرحله آغاز می‌شود؟ تنها در سطح فردی ایجاد می‌شود یا می‌تواند در سطح جامعه القا شود؟ جامعه الگوها را تعیین می‌کند اما الگوهایش از کدام منبع قدرت گرفته می‌شود؟ زبان در شکل‌گیری آن نقش دارد؟ سیاست و حکومت در آن چه نقشی دارد؟ در این یادداشت دوباره به تعاریف بازمی‌گردیم. دوباره از جامعه و خانواده خواهیم گفت که چگونه فردیت را حصار می‌کشد. در این یادداشت نگاه ویژه‌ای به اثر بحث‌برانگیز دومینیک لاپورت «تاریخ مدفوع: تبارشناسی سوژه مدرن» داریم.

 دومینیک لاپورت در کتاب تاریخ مدفوع مفهوم فرد را به سرنوشت فضولات انسانی گره می‌زند و به شکلی مقبول، تاریخ مدفوع را به تاریخ ذهنیت بدل می‌سازد. لاپورت در این کتاب، آزادانه علاقه خود به فن مدفوع‌شناسی را پی می‌گیرد و پژوهش خود را بر روانکاوی فروید و لکان استوار می‌‌کند. دومینیک فرمان سلطنتی ویله-کوتره در سال ۱۵۳۹ میلادی، پیرامون قانون دفع فضولات را دستمایه‌ای برای توضیح شکل‌گیری سوپرایگو و وجدان در سطح فردی و اجتماعی می‌کند. براساس این فرمان، سامان‌دهی فضولات هرکس به عهده‌ی خود اوست: «هرکس مدفوع خودش.»

 در ۱۵ اوت ۱۵۳۹، با صدور فرمان سلطنتی ویله-کوتره دو فرمان همزمان صادر شد:

اول آنکه تمامی متون رسمی کشوری باید از این پس از کلمات لاتین زدوده شود و با رسم‌الخط یکسان و به زبان فرانسوی نگاشته شود تا خوانش آن برای همگان آسان شود و فرمان دوم که از آن کمتر صحبت می‌شود، دستوری جهت الزام به رعایت بهداشت توسط همگان در فضای شهر، شیوه‌ی جمع‌آوری و انباشت فضولات حیوانی و انسانی، جمع‌آوری توسط افراد مسئول و دفع آن در از خارج حومه‌ی شهری است تا با این کار زیبایی و بهداشت شهر رعایت شود. هرآنکس که مفاد این قانون را رعایت نکند باید خطایش گزارش و به شیوه‌ای کارساز توبیخ و مجازات شود!

 به استناد تاریخ مدفوع لاپورت، نخستین قانون اجتماعی که کودک با آن مواجه می‌شود، کنترل دفع مدفوع است:«اینجا نه، اونجا!»، «این رو نشون نده!» یا «نجاستت را بپوشان!». این فرمان ساده، به‌ظاهر بهداشتی است اما در عمل اولین تجربه‌ی کودک از قدرت قانون است. کودک وقتی می‌بیند محصول بدنش «نجس» شمرده می‌شود، دو چیز را یاد می‌گیرد: ۱. بدنش باید مهار شود. ۲. آنچه «نجس» است باید پنهان شود. این دقیقا همان نقطه‌ای است که شرم و وجدان شکل می‌گیرند: «وقتی محصول بدنم را پنهان می‌کنم، یاد می‌گیرم خودم را هم پنهان کنم.»

 در روانکاوی فروید، سوپرایگو حاصل درونی‌سازی قوانین والدین و جامعه است. مرحله‌ی مقعدی دومین مرحله‌ی رشد روانی جنسی فروید است (حدود ۲ تا ۴ سالگی). در این مرحله کودک با کنترل مدفوع و آموزش نظافت مواجه می‌شود. این تجربه‌ی آموزش دو پیامد دارد: مقدمه‌ای برای شکل‌گیری ایگو با یادگیری کنترل تکانه‌ها و سنگ‌بنایی برای حضور سوپرایگو با درونی‌سازی ارزش‌های والدین شدن. به‌معنای دیگر سوپرایگو به یکباره در مرحله‌ی سوم رشد روانی جنسی (مرحله فالیک) حاضر نمی‌شود و مقدمات آن در مرحله‌ی قبلی مهیا می‌شود.

 لاپورت نشان می‌دهد که «آموزش کنترل مدفوع» نه یک جزئیات بهداشتی، بلکه نماد نخستین این درونی‌سازی است:

سوپرایگو به‌تدریج از فرمان «مدفوعت را پنهان کن» به فرمان‌های گسترده‌تر اخلاقی و اجتماعی تعمیم پیدا می‌کند.

 حالا به نجاست اول برمی‌گردیم که دولت خود را همانند قهرمانی برای نظافت آن وارد می‌کند: زبان! «زبان چنین می‌گوید: «چرا چنین زیبایم؟» زیرا اربابم مرا شست‌وشو می‌دهد.» وقتی زبان تمیز شد، می‌تواند سه لازمه تمدن را در دیدگاه فروید برآورده کند: «تمیزی، نظم و زیبایی.» شاید چیزی که نگاه خیره تاریخ را مشوش می‌کند، کثافت فی‌نفسه نیست؛ بلکه وسواسی است برای نظافت که فقط پس از تحققش کارکرد عملی می‌یابد. دولت بی‌تردید فاضلاب است. نه فقط به این خاطر که قانون الهی را از دهان حریصش قی می‌کند، بل از آن رو که در مقام قانون نظافت، بر فاضلاب‌ها حکم می‌راند. سه‌گانه نظم-نظافت-زیبایی که فروید آن را سنگ بنای تمدن می‌داند، در قالب دولت مجسم می‌شود و به جایگاه بالاتری ارتقا می‌یابد.

 از قرن هفدهم به بعد، در اروپا موجی از قوانین بهداشتی اجباری راه افتاد. مثل ساخت توالت‌های عمومی، ممنوعیت دفع در معابر، به حاشیه‌راندن نجاست در حاشیه‌ی شهر و... پاکیزگی به عنوان «نشانه تمدن» ظهور می‌کند. لاپورت استدلال می‌کند که انضباط بدن، سوژه را به یک سوژّه فرمان‌بردار تبدیل می‌کند: «پاکیزگی اجباری، تمرین سکوت و اطاعت است.» در اینجا او به فوکو نزدیک می‌شود. همان‌طور که فوکو در مراقبت و تنبیه توضیح می‌دهد «قدرت از طریق بدن‌ها عمل می‌کند، نه فقط از طریق ایدئولوژی.»

 لاپورت ایده فروید را در مورد اعمال قانون توسط والدین می‌گیرد اما آن را به سطح تاریخ و جامعه بسط می‌دهد. برای او آموزش کنترل مدفوع، نخستین قانون اجتماعی است که کودک با آن روبه‌رو می‌شود. این فرمان بهداشتی، تبدیل به یک میکرو-قدرت می‌شود؛ یعنی ابزار کنترل بدن و در نتیجه کنترل ذهن. اما لاپورت این آموزش را نه فقط امری فردی، بلکه بخشی از سیاست بدن می‌داند: دولت‌ها و فرهنگ‌ها «پاکیزگی» را قانون می‌کنند. از این طریق، سوژه فرمان‌بردار تولید می‌شود. به‌عبارتی فروید کنترل مدفوع را برای فرد مهم می‌داند و لاپورت برای سوژه‌ی درون جامعه. همان‌طور که فروید در کتاب «تمدن و ملالت‌های آن» توضیح می‌دهد که وجدان محصول یک فرآیند سرکوب جنسی است که ریشه در روابط خانوادگی دارد اما از دید لاپورت وجدان نه‌فقط محصول خانواده بلکه محصول سیاست پاکیزگی است.

 وقتی آرایی را بررسی می‌کنیم که مفاهیم سوپرایگو و مشخصا زبان را بررسی می‌کند باید از لکان نقل‌قول کرد. لاپورت تحت تاثیر لکان بود. او مفهوم نجاست را نه فقط امری فیزیولوژیک بلکه ابژه‌ای مرزی میان خود و دیگری می‌داند؛ لحظه‌ای که کودک مدفوعش را به دیگری می‌سپارد، مرز خود/دیگری را تجربه می‌کند و وارد نظم نمادین می‌شود. لکان برخلاف فروید که سوپرایگو را فقط «درونی‌سازی والدین» می‌داند، آن را به سطح زبان و قانون نمادین می‌برد. سوپرایگو در آرای لکان یک پلیس درونی نیست که جلوی امیال و نیازها را سد کند، بلکه صدای فرمان‌دهنده «لذت ببر!» است. یعنی سوپرایگو نه‌فقط ممنوع می‌کند، بلکه در همان لحظه از ما می‌خواهد از قانون لذت ببریم. برای لکان، سوپرایگو محصول ورود به نظم نمادین است؛ یعنی وقتی کودک وارد زبان، نام‌ها و قانون می‌شود. لاپورت این ایده را می‌گیرد و نشان می‌دهد که قانون پاکیزگی دقیقا چنین ساختاری دارد: از یک سو ممنوعیت می‌آورد: «نجاستت را پنهان کن!» از یک سوی دیگر، لذتی پنهان در همین اطاعت وجود دارد: لذت تمیز بودن، لذت انضباط، لذت مقبولیت اجتماعی. سوپرایگو در نظر لاپورت، مثل لکان، هم منع است و هم لذت تبعیت! لکان می‌گوید کودک در مرحله‌ی موسوم به مرحله مقعدی فقط با بدن خودش درگیر نیست، بلکه با امر نجس و مرزهای خود/دیگری روبه‌رو می‌شود. مدفوع برای لکان یک ابژه خاص است: هم «بخشی از بدن است» هم «بیرون افتاده» از بدن. لحظه‌ای که کودک می‌آموزد مدفوع را از بدن جدا کند و به دیگری تحویل دهد، در واقع مرز خود و دیگری را تجربه می‌کند. این تجربه آغاز ورود به نظم نمادین و پذیرش قانون است. لاپورت با الهام از لکان می‌گوید: قانون دفع، کودک را وارد بازی پاکی/نجاست می‌کند. این قانون درونی می‌شود و به یک وجدان بدنی تبدیل می‌گردد: من بدنم را کنترل می‌کنم پس خودم را کنترل می‌کنم.» اما لاپورت این را از روان‌فردی به سطح اجتماعی-سیاسی می‌برد: جامعه مدرن نجاست را به حاشیه می‌راند و سوژه تمیز را به عنوان یک هنجار می‌سازد.

 حالا بهتر است از منجلاب این مفاهیم خارج شویم. تا این‌جا از زبان گفتیم که چطور پاکیزه می‌شود! و از باید/نبایدهای حکومت، خانواده و قوانین که چطور مدفوع را تمیز می‌کنند. اما دو قانون اعلامی از ویله-کوتره که در ابتدا از آن گفتیم جز آنکه هر دو در یک دوره تصویب شدند وجه اشتراک دیگری ندارند؟ زبان و بدن از هم جدایند؟ در اینجا به این مورد خواهیم پرداخت.

دومینیک لاپورت نشان می‌دهد که پروژه مدرن‌سازی سوژه در دو سطح به‌طور همزمان پیش می‌رود: زبان و بدن!‌ این دو سطح جدا نیستند؛ بلکه مثل دو وجه از یک فرآیند واحد، عمل می‌کنند و در نهایت به ساختن سوپرایگو و وجدان اخلاقی منجر می‌شوند. قانون اول می‌گوید: «کلماتت را از نجاست پاک کن.» این پالایش زبانی، سطحی نیست؛ بلکه سوژه را وارد نوعی خودسانسوری نمادین می‌کند. قانون دوم می‌گوید: «بدنت را کنترل کن، فضولاتت را پنهان کن.» بدن، میدان اولین آموزش اطاعت است: «نه اینجا، نه جلوی دیگران.» وقتی این دو قانون را کنار هم بگذاریم روشن می‌شود که هر دو یک هدف دارند: حذف نجاست، ساختن سوژه پاکیزه و درونی‌سازی قدرت در لایه‌های ناخودآگاه. در نتیجه سوژه نه فقط بدنش را بلکه زبانش، خیال‌هایش و امیالش را تحت نظارت می‌گذارد. این همان جایی است که سوپرایگو شکل می‌گیرد: صدای درونی قانون پاکیزگی، که هم «نهی» می‌کند و هم از اطاعت لذت می‌برد. در نهایت ادغام این دو قانون سوپرایگو را به یک ابرساختار روان-اجتماعی تبدیل می‌کند: سوپرایگو فقط پلیس والدین نیست؛ پلیس زبان و بدن است. ما نه تنها بدنمان را کنترل می‌کنیم بلکه چیزی که می‌توانیم بگوییم و حتی بیندیشیم را هم مهار می‌کنیم. در نتیجه می‌توان اینگونه به این یادداشت پایان داد:«سوژه مدرن، همان‌قدر که فضولاتش را پنهان می‌کند، کلماتش را هم می‌پالاید. در این پنهان‌کاری، شرم بدن و شرم زبانی به همدیگر می‌رسند و وجدان، در سکوت نجاست، متولد می‌شود.»

 

سوپرایگواخلاقتاریخروانکاویفروید
۳
۰
حسن آقانصیری
حسن آقانصیری
پژوهشگر و رواندرمانگر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید