تو نگاه اول، نوشتنِ کتاب سخته! تو نگاه دوم هم البته باز سخته. این رو بعد از ده ماه نوشتن رمان جان بها میتونم بگم. تجربهی شیرین و سختِ دست به قلم شدن برای اولین کتاب میتونه برای همه کسایی که ازم سوال میکنن چطور کتاب بنویسیم جالب باشه...
برای متخصص شدن تو هرکاری نیاز به مطالعه یا مشاهدهی تخصصی هست! این خوندن هم به طور عمقی فقط و فقط از طریق رجوع به کتاب های مرجع نویسندگی و خوندن کتاب های تخصصی هستش که این پایین به چندتاش که به شخصه به من خیلی کمک کرد اشاره میکنم:
مطالعه این کتابها، خریدن زمان و تجربهی طلائی آدمهای موفقیه که قبل از ما از یک راهِ طی شده برمیگردن و این باعث میشه برای ما، که تازه ابتدای راه هستیم شبیه راهنما و فانوسی باشن که کمک میکنه به ادامهی این راه سخت اما شیرین! شاید بپرسید فقط مطالعه کافیه؟ قطعا نه...
اگر خوب بخونیم و متخصص بشیم، ولی هرگز دست به قلم نشیم چی؟! میشیم مثل کسی که نقشهی جنگل رو بلده اما هیچوقت داخلش نرفته! آره میدونم ترس داره، بالاخره هرکاری اولش سخته، همه شنیدیم که برای کوهنوردی قدم اول کنار زدن پتو هست! توی نوشتن هم، سخته شروع کردن! مثلا کتاب جان بها حدودا سی هزار کلمه شد، تو نگاه اول میگی چجور میشه این همه نوشت؟!( با اینکه تو عالم کتاب و داستان و نوشتن، این رقم خیلی هم زیاد نیست )
این تیترهایی که میگم خیلی مهمه و میتونه جواب سوال بالا باشه:
خوب یا بد، هر روز بنویس! چی بنویسیم؟ هرچی! میتونه خاطرات روزانه یا درد و دل یا صرفا تراوشات ذهنی باشه. تو قدم اول اصلا موضوعیت نداره اینکه چی مینویسیم. فقط ذهن باید عادت کنه به نوشتن. هزینهای هم که نداره به جز یه قلم و خودکار؟ یا حتی نوشتن توی سیستم رایانه یا گوشی همراه
از کسایی که بیشتر نوشتن، دست به قلم هستن، یا حتی تجربه کتاب نوشتن دارن کمک بگیر! اونها بیشتر تو رو درک میکنن تا نویسندههای بزرگی که به هر علتی شاید نشه بهشون دسترسی داشت. اگه سوالی داشتی خود من هم تا جایی که بتونم کمکت میکنم، تو اینستاگرام میتونی سوالت رو بپرسی یا از طریق سایت توابین پیام خودت رو ارسال کنی
رمان جان بها
آنچه در «جانبها» روایت میشود، ماجرایی پرهیجان، نفسگیر، درگیرانه و جاندار از روزهایی است که مأموران امنیت این کشور برای نگهبانی از مرز باورهایشان از سر میگذرانند؛ سربازان گمنامی که با زدن به دل خطر، پیچیدهترین چالشها را پیش رو دارند و به مبارزه با مکارترین و بیرحمترین دشمنان دور و نزدیک میروند.«جانبها» قصه ابراهیمهایی است که همچون اسماعیل به مسلخ عشق میروند و برای باورهایی مبارزه میکنند که هنوز زنده است و تأمین امنیت ما را به دنبال دارد.
داستان از خیابانهای خرابهی سوریه شروع و تا کوچه پس کوچههای تهران میرسد. نبردی بین نیروهای امنیتی جوان ایران با افرادی که در زیر لایهی بحرانهای امنیتی دست به خرابکاری های سازمان یافته میزنند...
جان بها در صد و پنجاه و دو صفحه به وسیله انتشارات کتابستان به چاپ رسیده.
تو پست های بعدی بیشتر در این باره مینویسم، انشااللّه که تمام کسایی که علاقه دارن به فضای نوشتار و ادبیات داستانی، از این طریق کمکی بشه برای شروع نوشتن و ثبت کردن ایدههاشون در فرهنگ و تاریخ کشورمون.