در مقالهی خودشناسی چیست چشماندازی از تعریف خودشناسی، فلسفه و فواید خودشناسی، هدف و راههای خودشناسی را ترسیم میکنیم.
با وبسایت توانمند شو همراه باشید.
پیش از اینکه به جواب پرسش «خودشناسی چیست» بپردازیم بهتر است بدانیم که «خود چیست» یا به عبارت بهتر «خود واقعی چیست».
بهعنوان یک دورنما از کلِ موضوع، اصلیترین تعریف «خود» شامل موارد زیر است:
در منابع اسلامی، «خود»، تحت تأثیر نفس قرار دارد و نفْس بهعنوان جهت دهندهی «خود» در نظر گرفته میشود.
برخی نیز «خود» را همان «نفْس» با جمیع مراتب آن میدانند.
در پیوند با سؤال «خود چیست»، لازم است به موضوع خودانگاره (Self Concept) نیز اشاره کنیم:
به زبان ساده، خودانگاره تمامی خصوصیاتی است که خودمان را واجد آن میدانیم.
خودانگاره، توصیف ما در مورد رؤیاهایمان، خاطراتمان و نقش دیگرانی که در زندگی ما به هر نحوی حضور دارند است.
فرق «خود» (Self) و «من» (ego)
«ایگو» یا «من»، اصطلاحی مطرح شده در ساختاربندیِ ذهن توسط «فروید» است.
این ساختار بندیِ ذهن شامل سه قسمت است:
«نهاد»:Id شامل غرایز، رفتارهای ابتدایی و ناخودآگاه است.
«من»:Ego بخشی از ذهن است که شیوههای بروز هیجان ما به دنیای بیرون را کنترل میکند.
اَبَرمن:Superego بخشی از ذهن است که مقررات و قواعد فرهنگی را درونی میکند.
(توضیح این سه مورد بحثی جداگانه است.)
در نظریات فروید اهمیتی به تفاوت بین «من» و «خود» داده نشده و فروید، عنصرِ «خود» را قسمتی جداگانه در ساختار ذهن محسوب نکرده است.
فرق «خود» و «من» در انتزاعی بودن مفهوم «من» نهفته است.
شخص مشاهدهگر نمیتواند «من» را مستقلاً مشاهده کند.
«من» در کارکردهای تفکر و قضاوت، بهنوعی نقش یک سازمان دهنده را ایفا میکند.
«من»، علاوه بر اینکه با ساختارهای روانیِ درونِ فرد ارتباط دارد در حال کنش با سایر افراد است.
«خود»، چند بُعدی و دارای ساختاری ایستا است که آموزههای بین فردی را در درون، بازنمایی میکند.
گاهی سه اصطلاح نهاد- من و اَبَرمن تحت عناوین: نهاد– خود و فراخود نیز تعریف میشوند که نباید ما را در مورد تفاوت «من» و «خود» که اساساً بحثی پسا فرویدی است دچار اشتباه کند.
نخستین نکتهای که شما همراهان گرامی وبسایت توانمند شو باید در نظر داشته باشید این است که پاسخ به سؤال خودشناسی چیست میتواند چندین جواب متفاوت داشته باشد؛ چون بحث خودشناسی در حوزههای مختلف، کاربردها و معانی متفاوتی دارد.
بهطور مثال، خودشناسی در عرفان یا فلسفه رویکردی جدا با خودشناسی در روانشناسی دارد و «خود واقعی» در روانشناسی میتواند با «خود واقعی» در عرفان متفاوت باشد.
بهطور کلی، انسانهای زیادی با دیدگاههای متفاوت سعی کردهاند به تعریف خودشناسی (Self-knowledge) پرداخته و به سؤال خودشناسی چیست پاسخ دهند.
برخی از این دیدگاهها چنیناند:
به زبان ساده، فلسفه خودشناسی شناختن خود برای تواناییِ شناختن دیگران و شناختن جهان هستی است.
فلسفه، خودشناسی را علمی مانند سایر علوم انسانی نمیداند؛ بلکه آن را نوعی حکمت میداند.
اجازه دهید در مورد فواید خودشناسی در ادامهی مطلب قبلی، از فلسفه شروع کنیم.
وقتی که دغدغهی فلسفه، شناخت فراگیر آدم و عالم باشد مشخص است که در مورد خودشناسی، نظر و هدفی خاص خواهد داشت.
فلسفه میخواهد بین دانشهای مختلف بشری در مسیر خودآگاهی گفتگو برقرار کند؛ در نتیجه، از نظر فلسفه فایدهی خودشناسی رسیدن به دیدگاهی جامعتر نسبت به انسان و هستی است.
گروهبندی فواید خودشناسی: همچنین از جنبهی زندگی فردی و اجتماعی میتوان فواید خودشناسی را در سه سطح گروهبندی کرد:
ما پس از چند مقاله از این سلسله مقالات، بر روی این سه مورد، تمرکز خواهیم کرد.
همان طور که در قسمت خودشناسی چیست اشاره کردیم با توجه به دیدگاههای مختلف در تعریف خودشناسی اهداف خودشناسی نیز مختلف است.
سادهسازیِ مفهوم فوق به معنای این است که امروزه گروهی، هدفِ خودشناسی را در حد کشف علایق واقعی افراد نیز تعریف میکنند.
یک فرد از سه منبع قادر به شناخت خود است:
دنیای فیزیکی
هر انسانی میتواند خودش را از لحاظ خصوصیات فیزیکی در سه زمینهی زیر و موارد مرتبط با این سه مورد بشناسد:
البته حتی در مورد جسممان نیز هر سنجشی در مقایسه با سنجش جسم دیگران معنا پیدا میکند.
خودشناسی فیزیکی بسیار محدود است؛ مثلاً محدودیتهای موجود در خودشناسی دنیای فیزیکی شامل مواردی مانند مهربانی، زیرکی و اخلاص است که هیچیک قابل اندازهگیری نیست.
به دلیل اینکه خودشناسی در بسیار موارد ذاتاً متأثر از مقایسهی خود با دیگران است، انسانها برای پاسخ به سؤال خودشناسی چیست تا حد زیادی به مفاهیم موجود در دنیای اجتماعی اطمینان میکنند.
در این میان دو موضوع اهمیت زیادی پیدا میکند:
نیاز انسان به اینکه خودش را خوب احساس کند در این مقایسهها تأثیر میگذارد.
به دنبال ارزشگذاری دیگران، انسان سه مرحله را طی میکند:
طبق نظر پروفسور «جان کینج» (John Kinch) وقتی ارزیابی واقعی دیگران و درک شخص از ارزیابی دیگران در مورد فرد روی میدهد، فرد مذکور خود را بر اساس درکی که از ارزیابیهای دیگران داشته تصویرسازی کرده و بهاصطلاح میشناسد.
خودشناسی در دنیای روانی از طریق سه منبع اتفاق میافتد:
درون نگری مستلزم نگاه ما به دنیای درونمان و بررسی افکار، احساسات و نگرشهایمان است.
این کار، گاهی میتواند به خودشناسی معناداری منجر شود.
با این همه ایرادی که به درون نگری گرفته میشود امکان دقیق نبودن آن به خاطر اتکای شخص به تئوریهای توضیحی در مورد خود و جهان است.
هنوز در دنیا بحث بر سر اینکه آیا درون نگری همیشه میتواند موجب خودشناسی شود یا نه ادامه دارد.
این مورد متکی به تحقیقات «ویلسون» (Wilson) است مبنی بر اینکه انسانها همیشه متوجه نیستند که چرا دقیقاً فلان نوع احساس را دارند.
او مفصلاً عوامل این حالت را برشمرده و توضیح داده است.
فرق این حالت از خودشناسی با حالت درون نگری این است که در درون نگری ما مستقیماً به رفتارهای خود مینگریم ولی در فرآیندهای درکِ از خود، این کار را غیرمستقیم انجام میدهیم.
این حالت از خودشناسی بخصوص در رابطه با اتفاقات بد یا خوب، منبع مهمی برای درک انسان از خویشتن است.
در این حالت، انسان رفتار دیگران را به یک علت خاص ربط داده و خود را بنا بر آن میشناسد.
مثال: وقتی که اشخاص نمیخواهند با من وقت بگذرانند استنباط میکنم که شخص کسل کنندهای هستم.
در مقالهی خودشناسی چیست تلاش ما ترسیم چشماندازی از عناوین اصلی و رسمی بحث خودشناسی بود.
در مقالات بعدی بهتدریج از مباحث تئوریک به بحث پیشرفت فردی در خودشناسی و راههای کاربردیتر خودشناسی خواهیم رسید.