این تیتر، واضحترین و تابلوترین تعریفیه که برای انیمیشن Early Man میتونستم بذارم؛ انیمیشنی که سال 2018 به بازار اومده و استاپ موشن خمیریه که اگه بخوام یه انگیزه برای دیدنش به شما بدم، باید بگم «میزی ویلیامز» یا همون آریا استارک خودمون توش دوبلور بوده- یه جوری میگم خودمون انگار که Game Of Thrones رو ما ساختیم-.
انیمیشنهایی که با خمیر درست میشن برای من همیشه جذابن. یه حس جالبی بهشون دارم؛ شاید به خاطر اینکه هنوزم خمیربازی میکنم (من الان 28 سالمه). از طرف دیگه اینکه میدونم چه تلاش و کوششی پشتشون خوابیده و چندین هزار فریم و عکس ازشون گرفته میشه تا یک دقیقهاش ساخته باشه واقعا تحسین برانگیزه. البته اینم بگم که من کلا همذاتپنداری شدیدی با انیمیشنها دارم و ممکنه هزاربارم ببینمشون و ازشون سیر نشم. انیمیشن میتونه حال همه رو خوب کنه، قدرت درک موقعیتهای واقعی زندگیو به آدما بده و مهمتر از همه در آینده بچههایی با قوهی درک بهتر و انسانتر تربیت کنه.
طراحی شخصیتها، صداها، صحنه، لباس، جزئیات صحنه و همه و همه عالیه اما چیزی که باعث شد من درگیرش نشم، شاید گل درشت بودن پیامش بود: اینکه ناامید نشیم و به گذشتمون افتخار کنیم و ازش یاد بگیریم اما آینده از آن ماست و ما میتونیم بهتر باشیم. خلاصه که Don't Give Up Buddy!
جدیدا انیمیشنها به انسان اولیه و جامعهی پارینهسنگی یا همون پالئولتیک بیشتر توجه میکنن. نمونهی عالیش Ice Ageئه که هنوزم هرازگاهی میبینمش و بعدیاش خانوادهی کرودز یا همون The Croods که نیکلاس کیج دوبلور اصلیشه که نقش پدر خانواده رو داشت. انسان اولیه یا همون انسان غارنشین یا سادهتر بگم نئاندرتالها شخصیتهای اصلی Early Man هستن. داستان از اونجایی شروع میشه که اونا توی منچستر نزدیک یه کوه آتشفشانی زندگی میکنن که هنوزم فعاله و البته دایناسورها هنوزم هستن. اینام اینور برای خودشون زندگی میکنن تا اینکه طبق نظریه قدیمی «انقراض دایناسورها با شهاب سنگ» یه شهاب سنگ زارت میخوره به زمین و دایناسورها از بین میرن اما انسانهای اولیه زنده میمونن و مثل ققنوسی از زیر خاکستر شهاب سنگ بیرون میان. جایی که شهاب سنگ به زمین برخورد میکنه تبدیل میشه به زمینی حاصلخیز که دست بر قضا معدن برنز هم داره (این معدن بعدها برای Early Men دردسرساز میشه و یه جورایی عاملی برای بردهکشی و تصرف زمینشون توسط انسانهای هوشمند یا هموساپینسها میشه یعنی: ما). اما چیز مهمتری که شهاب سنگ به اونا هدیه میده یه توپ سنگی 40 تیکه است که نئاندرتالها یاد میگیرن باهاش بازی کنن و در نتیجه: فوتبال ورزشی آسمانی میشه که از طرف خدایان به انسان هدیه داده میشه و قداستش تا جایی پیش میره که در عصر برنز زنها حق بازی باهاشو ندارن. اینجاست که یه واقعیت تاریخی در دل این انیمیشن پیامشو به ما میده:
در جامعهی قبیلهای و پارینه سنگی خبری از تبعیض جنسیتی نیست و زنها میتونن بازی کنن اما وقتی وارد عصر برنز میشیم و هرچقدر که بیشتر و بیشتر نفوذ مردهارو میبینیم جامعه مردسالارانه میشه و زنها حق شرکت در بعضی از مراسم رو ندارن: این کار یه جورایی انحصارطلبیه برای مردها و در حقیقت قدرت از زنها گرفته میشه.
راستش دوست داشتم از این انیمیشنها برای کلاس درسهای پیش از تاریخ در رشته باستانشناسی استفاده میشد تا بهتر میتونستیم رفتار نئاندرتالها رو بفهمیم. اگه هنوز از نئاندرتالها یا انسان نخستین چیزی نمیدونین این انیمیشن چندتا ویژگیشونو به خوبی بیان میکنه که من میگم:
اول: امید به زندگی و حداکثر عمر نئاندرتالها 30 تا 35 بوده! تازه من دارم ارفاق میکنم، کمترش هم موجوده. تعجب نکنین چون اون زمونا به خاطر شرایط سخت زندگی نئاندرتالها عمر زیادی نمیکردن. شما تصور کن که توی غار باشی یا روی زمین، از صبح تا شب بدوی دنبال گوشت و هزارجور استرس بکشی، نه برق داشته باشی نه آب کافی. کلی باید با جک و جونواری مختلف بجنگی و آخرش مجبور باشی زنده بمونی؟ واقعا سخته!
دوم: چشمهای بزرگ، استخون برآمدهی بالای چشمها، پیشونی بزرگ و استخونی، قد کوتاه، جمجمه بزرگتر نسبت به انسان هوشمند یعنی ما، کوتاه بودن استخون ران و ساق پا، دستهایی بزرگ با انگشتهایی قوی و تفکرات سادهتری برای زندگی (مثل شکار صرف برای مصرف آنی) از رفتارها و خصوصیات بدنی نئاندرتالهاست که به خوبی توی Early Man دیده میشه.
و سوم اینکه: برخلاف تصور عموم، نئاندرتالها منقرض نشدن، یعنی به طور کامل منقرض نشدن! بلکه اونا در جامعهی هموساپینس حل شدن یعنی اینکه با انسان هوشمند همراه شدن و زاد و ولد کردن. این نکته رو به خوبی توی آخر انیمیشن میشه دید که شخصیت اصلی داستان یعنی داگ(Dug) که نئاندرتاله و گونا (Goona) که انسان هوشمنده با هم همراه میشن و توی یه قبیله زندگی میکنن.
یکی دیگه از چیزایی که توی این انیمیشن ذهنمو به خودش مشغول کرد کُری خونی فوتبالی بود. نئاندرتالها برای پس گرفتن زمینشون باید با انسانهای عصر برنز مبارزه میکردن و برنده میشدن در غیر این صورت مجبور بودن تا آخر عمر توی معدن بیگاری بکشن. چیزی که باعث شد بهش فکر کنم این بود که لباس نئاندرتالها قرمز بود با شرت سفید (لباسی که تیم فوتبال انگیس باهاش شناخته میشه) و لباس انسانهای عصر برنز آبی بود (لباس تیم فوتبال فرانسه). دلیل دیگهاش هم لهجهی دو تیمه، Early Men بریتیش اکسنتی دارن خفنگونه و غلیظ، در صورتی که تیم رئال برنزیو یا همون برنزیها، انگلیسیو با لهجهی فرانسوی حرف میزنن (میگیرین که چی میگم؟ داستان همون «ق» گفتنهای «ر» توسط فرانسویها هستش). در همه جای داستان اشاره میشه که فوتبال ورزشیه که توسط Early Men یا همون انگلیسیها اختراع شده و تنها اونا بلدن بازیش کنن و فرانسویها به دروغ به نام خودشون ثبتش کردن. حتی آخرش که (خطر اسپویل) Early Men میبرن باز هم طعنهایه به تیم فوتبال فرانسویها.
معمولا وقتی انیمیشن میبینم خیلی تجزیه و تحلیلش میکنم. اینایی هم گفتم فقط بخش کوچیکی از چیزایی بود که به ذهنم رسید. با این حال از اون انیمیشنهایی نبود که من بتونم بارها و بارها ببینمش (در مقایسه با شاهکارهایی مثل Inside Out یا Zootopia و حتی The Good Dinosaur که چندین دفعه دیدمشون). پیام گل درشتش، قابل پیشبینی بودن اتفاقا و شباهت عجیبش به فیلم هندی «باج» با بازی عامر خان - همونی که یه دهکدهی هندی مقابل انگلیسیها وایمیسن و مجبورن کریکت بازی کنن تا خراج هنگفتی به بریتانیا ندن- برای من جذابیتی نداشت. با این حال اگه میخواین یک ساعت و خردهای از فکر و خیال دور باشین و با خونواده و بچههاتون یه انیمیشن خوشرنگ و لعاب و خوش ساخت ببینین که کلی شخصیت بامزه داره حتما ببینینش.
پانوشت1: من خودم عاشق هاگناب بودم، خوکی که مثل یه حیوون خونگی یا سگ وفادار با شخصیت اصلی داستان همراه بود. شخصیتشو خیلی دوست داشتم.
پانوشت 2: این اولین پست من برای ویرگوله. اگه دیدین جاهایی افعال رو کامل ننوشتم یا اینکه خیلی خودمونی و محاوره نوشتم به خاطر اینه که حوصلهی خوب نوشتن یا همون شسته رفته نوشتن ندارم. به اندازه کافی در کارم -تولید محتوا- این کارو انجام میدم و اینجا خودمو رها میکنم تا هرچی به ذهنم میاد بنویسم.