Mehdi Teymorian
Mehdi Teymorian
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

برداشتی از کتاب طاعون نوشته آلبر کامو

برای درک بهتر، قبل از مطالعهِ برداشت، پیرامون اصطلاح اگزیستانسیالیسم مطالعه‌ای داشته باشید.

در ژانویه سال 1941 آلبر کامو 28 ساله فرانسوی کار خود را بر روی رمانی درباره یک اپیدمی آغاز کرد که توسط حیوانات به انسان منتقل می‌شود و باعث مرگ نیمی از جمعیت یک شهر مدرن شد. اسم این کتاب طاعون بود که در نهایت در سال 1947 منتشر شد و عنوان بهترین ناول اروپایی پس از جنگ را به خود اختصاص داد.

نثر کتاب به صورت پراکنده و گیرا، ما را به دل فاجعه‌ای مسری در شهر داستانی‌ی به اسم اوران، نزدیک ساحل الجزایر می‌برد (شخص نویسنده نیز در الجزایر به دنیا امده و بزرگ شده) و ما را به تماشای اتفاقات افتاده از چشم قهرمان داستان، ریو، می‌گذارد. قابل ذکر است که شخصیت کامو در قهرمان داستان طنین‌انداز شده است.

نویسنده، کتاب را با توصیفی از شهر اوران آغاز می‌کند و اینطور می‌گوید که اوران، یک شهر معمولی در حواشی ساحل الجزایر است و حال و هوایی بیهوده بر شهر سلطنت می‌کند. ساکنان شهر، مردمی هستند که پول ذهن و چشمان‌شان را گرفته و هویت‌هایشان عوض شده، به صورتی که به ندرت متوجه این می‌شوند که زنده هستند.

با یک هیجانی گذرا، وحشت آغاز می‌شود؛ شخصیت اصلی داستان، دکتر ریو، به صورت متواتر به موش‌های مرده برخورد می‌کند و در یک چشم به هم زدن شهر به نحوی مرموزانه‌ای مملو از هزاران موش‌مرده می‌شود. مردم، مقامات را خاطی این می‌دانند که عملکرد سریعی نداشتند. مسئولان موش‌ها از سطح شهر جمع می‌کنند و خیال همه کمی راحت‌تر می‌شود. اما دکتر ریو به شک و گمانه‌زنی‌های خود ادامه می‌دهد و می‌داند که این پایان کار نیست. در ادامه، بیماری تمام گوشه و نقاط شهر را تصاحب می‌کند و با خود ترس و وحشت را برای مردم به ارمغان می‌آورد.

در فلسفه و دیدگاه او، همه ما به صورت نامعلومی در یک طاعون زندگی می‌کنیم. مانند یک مرگ همه‌گیر، خاموش و نامرئی که در هر زمان که بخواهد به سراغ شخصی می‌رود و زندگی که فکر می‌کند استوار است را نابود می‌کند. او بر این باور است که اتفاقات تاریخی که ما آنها را با اسم بلا می‌شناسیم، نمونه‌هایی از یک قانون همیشگی است که ما همیشه نسبت به اتفاقات، حوادث و اشتباهات همنوعان خودمان آسیب‌پذیر هستیم. قرارگرفتن در معرض بیماری مثل طاعون، عمق دیدگاه کامو را درباره بنیان زندگی‌هایمان می‌رساند که همیشه ما بر لبه پوچی زندگی می‌کنیم. اگرچه، این پوچی نباید دلیلی باشد تا ما به آسمان ناامیدی زل بزنیم؛ بلکه باید آن را به درستی درک کنیم و از این پوچی به رستگاری برسیم.

همانند مردم شهر اورانِ قبل از طاعون، انسان‌ها زندگی خود را به نحوی می‌گذرانند که انگار ابدی هستند و رفتارهای ساده‌‌لوحانه‌ای مثل سنگ‌دلی، دغدغه لقب، پرهیز از شادی و قدردانی و همچنین تمایل شدید به قضاوت را دارند.

مردم اوران که در عصر تلفن‌ و هواپیما‌ها زندگی می‌کنند و خود را متمدن می‌دانند، احتمال نمی‌دهند که از بیماری قدیمی مثل طاعون بمیرند و این مطلب در وجودشان نفوذ کرده اما مرگ با آن‌ها هم عقیده نیست. طاعون یا غیرطاعون، مرگی همیشگی انتظارمان را می‌کشد تا با گذاشتن نقطه‌ای بر انتهای جمله زندگیمان، آن را به یک رویداد بی‌معنی تبدیل کند.

در ادامه داستان، مردم سرنوشت خود را حاشا می‌کنند. حتی زمانی که یک چهارم مردم شهر مرده‌اند، همه‌ش به دنبال دلایلی هستند که چرا مرگ به سراغ آن‌ها نرفته است.

هدف کتاب ترساندن ما نیست، چرا که ترس یک موقعیت کوتاه جامه است که می‌تواند در نهایت به امنیت منجر شود. اما با حضور همشگی مرگ، هیچگونه امنیتی وجود ندارد و به همین دلیل است که کامو عقیده دارد هرکس باید به دیگری علاقه بورزد و بدون درنظرگرفتن امیدواری یا ناامیدی برای بهبود رنج تلاش‌کند.


در نهایت قهرمان کامو، به این سوال که چه چیزی باعث می‌شود که زندگی قابل تحمل شود، اینطور پاسخ می‌دهد که من رقصیدن، عشق، طبیعت، بوی گل‌ها و رنگ‌های غروب را ستایش می‌کنم.

بعد از یک سال، طاعون از شهر اوران سایه برمی‌دارد و روزمرگی‌ به زندگی مردم باز می‌گردد. اما کامو معتقد است که بلایی یا حادثه‌ای مثل طاعون همیشه در کمین است و آماده فرستادن خطابه اعدام برای شادی‌هایمان است.

حال، می‌بینیم که در سال 2020 مرگی که کامو از آن صحبت میکرد، کاسه صبرش لبریز شده و با داسی از جنس یک اپیدمی، مشتاقانه دارد جان هزاران نفر را میگیرد. زمانی که بخش‌های متفاوت کتاب را مطالعه می‌کنید، اتفاقات اکنونِ دوره اپیدمیِ کرونا، با شباهت بالا درون کتاب یافت می‌شود؛ که انگار کامو آن‌ها را پیش‌بینی کرده‌باشد؛ و این هنر کامو را نشان می‌دهد که این کتاب با اینکه یک واقعه تاریخی را شرح داده اما می‌تواند زمان حال و حتی آینده را نیز در بر بگیرد.


جملاتی از کتاب

راه ساده برای آشنایی با یک شهر این است که انسان بداند مردم آن چگونه کار می‌کنند، چگونه عشق می‌ورزند و چگونه می‌میرند.
یگانه راه مبارزه با طاعون شرافت است.
فهمیده‌ام همه بدبختی انسان‌ها از این است که به زبان صریح و روشن حرف نمی‌زنند. از این رو تصمیم گرفته‌ام که صریح حرف بزنم و صریح رفتار کنم تا در راه درست بیفتم.
گمان می‌کنم که من قهرمانی و تقدس را زیاد نمی‌پسندم. آنچه برایم جالب است انسان بودن است.
طاعونآلبر کامواگزیستانسیالیسمکرونا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید