تقریباً همۀ ما از آغاز تحصیل از حل مسائل ریاضی لذت بردهایم. تعریف مسأله یا معادلهای که باید حل بشود، هیچ وقت موضوع ما نبوده و این معلمها و اساتید ما بودهاند که طرح سؤال میکردند و ما در بهترین حالت در صورتیکه شاگردهای خوبی بودیم، فقط برای پیدا کردن جواب درست به زحمت میافتادیم. اما در دنیای زندگی واقعی قضیه تا حدود زیادی فرق میکند. نکتۀ جالب توجه این است که رسیدن به مسأله یا معادلۀ درست در زندگی واقعی به سادگی ریاضیات نیست. یعنی اساساً مثل حل معادلههای ریاضی، مسأله از پیدا کردن مجهولات معادله شروع نمیشود. بلکه معمولاً تعریف مسأله یا طراحی معادله از حل آن دشوارتر است.
به بیان دیگر می توان گفت که فرمول موفقیت (تحقق هدف) یک معادله است و مسأله از پیدا کردن معادلهای که باید حل بشود و متغیرهای مجهولی که سازندۀ معادلهاند، شروع میشود. به نظر میرسد بسیاری از مواقعی که در زندگی فردی و اجتماعی احساس میکنیم گیج شدهایم و به بنبست رسیدهایم؛ معادلهای که باید حل شود را به درستی تشخیص ندادهایم، یعنی مشکل اینجاست که نمیدانیم باید به دنبال پیدا کردن کدام مجهولات باشیم...
در مورد مدیریت یک شرکت یا سازمان هم همین داستان صدق میکند. مشکل واقعی اینجاست که نمیدانیم چه مسألهای را باید حل کنیم... سوال اساسی که باید جواب داده بشود این است که:
"معادلۀ بنیادی در صنعت یا بازار ما چه معادلهای است؟"
یعنی اقتضائات و شرایط منحصر به فرد محیطی که ما در آن کار میکنیم چه عوامل متناقضی را دربردارد و این عوامل متناقض چه موانعی را ایجاد کردهاند؟ هر محیطی در هر مقطع زمانی مسألههای خاص خود را ایجاد میکند. ما باید تلاش کنیم از نگاه عمومی و یکشکل به مسائل و بهکارگیری راهکارهای ارائه شده در محیطهای دیگر و برای مسائل متفاوت، اجتناب کنیم. درک درست معادله هر صنعت اولویتها را برای ما مشخص میکند. این درک همان عاملی ست که با عنوان "شمّ قوی" یا "بینش عمیق" میشناسیم.
هنر مدیر یک سازمان یا شرکت این است که در درجۀ اول با پشتوانۀ درک درست و عمیق از محیطی که در آن فعالیت میکند، معادلهای که باید حل کند را به درستی تشخیص دهد و در گام بعد به اتکای خلاقیت، ممارست و نیت قوی قابلیتهای لازم برای حل آن معادله را بسازد... "قابلیت" در واقع پاسخ مجهول در معادلۀ بنیادین ماست. جوابی که اگر آن را در معادله بگذاریم تعادل برقرار میشود و تضادها و موانع رفع میشوند.
نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که مسأله "مسألۀ خاص ماست" و "پاسخ، پاسخ مناسب برای مسألۀ ما" ... بنابراین توسل به پاسخها و راهکارهایی که برای معادلهای متفاوت و در شرایطی متفاوت راهگشا بوده است، کلید حل مشکل ما نیست. حتی در شرایط یکسان و مشابه (شرکتهای رقیب در صنعت یا بازار مشابه) به دلیل تفاوتی که در منابع و داشتههای آنها وجود دارد، قابلیتهای سازمانی را به روشها و شیوههای متفاوتی میسازند، شیوهها و روشهایی که ما تحصیلکردگان حوزه مدیریت و سازمان عنوان "استراتژی" را به آنها میدهیم.
درآخر باید توجه داشته باشیم "ساخت قابلیت" نیاز به زمان دارد. "زمان" سبک خاص ما در حل مسأله را، که ناشی از منحصربهفرد بودن ترکیب منابعی است که در اختیار داریم، در تاروپود شرکت نقش میزند. نقشی که اگر خوش بنشیند به راحتی از بین نمیرود...