+ بیا حلش کنیم
چند تا کلمه رو در روز توی دیکشنری های فارسی به انگلیسی و برعکس چک و سرچ میکنی؟ 10 تا؟ 5 تا؟ انقدر زیاده که نمیدونی؟
مبتدی هستی یا متوسط، یا حتی پیشرفته، فرقی نداره. تا وقتی که فارسی به انگلیسی و برعکس فکر کنی و کار کنی، کند، نا روان و غیر طبیعی حرف میزنی.
بیا بحث کنیم. مشکلات ترجمه این هاست:
ترجمه کردن از زبان 1 به زبان 2 وقت گیره. چون مغز تو باید جمله رو اول توی یک زبان بسازه، و بعد قسمت به قسمت ترجمه کنه اون رو. این درحالیه که مغز تو توانایی این رو داره که مستقیم از زبان 2 جملات رو بسازه و بگه و بنویسه. ادم های زیادی این کار رو کردن و میکنن. درموردش ریسرچ علمی خاصی پیدا نکردم، پیدا کنم برات میذارم :)
وقتی ترجمه میکنی، یه سری کلمات توی زبان اول ترجمه ندارن، به سری کلمات توی زبان دوم ترجمه ندارن. وقتی تمرکزت میره روی ترجمه، فقط میخوای یک جمله رو ترجمه کنی و یادت میره که میشه مدل های دیگه هم اون حرف رو زد. مورد دوم، که مهم تره اینه که ترجمه باعث میشه برای تو مغزت و نه قلبت. یعنی چی؟ احساسات و هیجان تو رو موقع صحبت ازت میگیره. این خیلی خیلی خیلی مسئله مهمه.
پروسه جالبی نیست. سخته، طول میکشه، خشکه. پیشرفت نمیبینی و خلاصه...
باور کنی یا نه، این یک روشی هست که حدود سال 1880 استفاده میشه. معلم های لاتین و یونانی استفاده میکردن. متن از زبان دوم به زبان اول ترجمه میشده و بعد دوباره متن ترجمه شده رو میبردن زبان اول. خب مشکل چیه؟ مشکل اینه که اونا لازم نداشتن به این زبون حرف بزنن! یا بشنون حتی.
ترجمه روش دقیقی برای زدن حرف هات نیست. حرفی که توی زبان اول میسازی، حس و حالش تا حدی به چیزی که واقعا میخوای بگی نزدیکه. شده حرفی بزنی بعد بگی نه منظورم این نبوده بد گفتم؟ یا بذار بیشتر توضیح بدم؟ حالا فکر کن این جمله "تاحدی دقیق" رو میسازی، بعد میخوای از یه روش با دقت پایین ترجمه ش کنی.
فقط واسه تاکید! homestay ، رند، غلام. بشین ترجمه کن حالا!
فکر کن 200 تا کلمه انگلیسی به فارسی رو حفظ میکنی. آفرین. حالا ببرشون توی جمله. اون فعل با چه preposition ای بیاد؟ اون adverb با چه فعلی بیاد؟ با چه adjective ای بیاد؟ اصلا توی چه جمله ای میخوای بذاریش؟ ایده ای داری؟
قانع شدی ترجمه روش مناسبی نیست؟ تا الان چقدر ترجمه کردی؟
توی متن بعدی روش حل این رو بهت میگم و نگران نباش بهت نمیگم ترجمه رو کلا حذف کن!