از زمانی که چشم باز میکنیم و صدای ما را جهان میشنود، انتخابهای ما در زندگی شروع میشوند. هرچند که در دوران نوزادی و کودکی بسیاری از انتخابها از آن ما نبوده و به نوعی باید گفت که عقلِ انتخاب کردن را نداشتیم. از همان زمانها ما عادت میکنیم به فرمانبرداری از حرف بزرگترها و مسیری را میرویم که پدر و مادرمان میگویند.
به ما میگویند : « تو باید پزشک بشوی یا در دانشگاه «x» درس بخوانی » و حتی اطرافیان و بزرگترهای دیگر که دوران کسب و کارِ خود را گذراندهاند و پول را همهچیز میبینند، نصیحتمان میکنند که از اکنون به سراغ مسیری برویم که درآمد داشته باشد و تضمینکننده زندگیمان باشد.
و جالب است که وقتی با آنان به گفتگو میپردازی در جواب از منطقی بودن حرف میزنند و اگر علاقهای در زمینهای داشته باشیم، آن را تحقیر میکنند و ما را از احساسی تصمیم گرفتن باز میدارند. اما خود نمیدانند که تاکنون آنها با این به اصطلاح منطقی انتخاب کردنشان، به خویشتن و ماهیت اصلی خودشان خیانت کردهاند و خود را نشناختهاند تا بتوانند آن استعداد و علاقهای که به خاطرش آفریده شدهاند را بیابند و پی آن را بگیرند.
بسیاری از این افراد هیچ آگاهی ندارند و همین ندانستن متأسفانه میشود زنجیر پایشان و آن کسی که باید باشند را نمیسازند و آن کسی را میسازند که دیگران دوست دارند.
ما اگر معناگرا باشیم و سعی کنیم دلیلی برای زنده بودن و نفس کشیدن خود بیابیم و از بعد معنوی کمی بر خود تمرکز کنیم، میتوانیم به شناختهایی برسیم که ما را به سمت علاقه زندگی و عشق شغلی ما سوق میدهد. شاید این عشق شغلی ما دور از ذهن باشد یا هیچ بازار کاری در آن نباشد اما چیزی است که ما برایش ساخته شدهایم و به نوعی وظیفه ما این است که در همین حیطه فعالیت کنیم.
و باور داشته باشید که موفقیت شغلی بزرگ زمانی رخ میدهد که از انجام دادن کارمان، لذت ببریم و با انجامش انرژی کسب کنیم. این چنین است که استیو جابز فقید توانست کمپانی بزرگی همچون اپل را پایه گذاری کند و با توجه به تمام شکستها و ناکامیهایش، باز هم به مسیرش ادامه دهد و حتی حاظر باشد از آبروی خویش هم بزند و همه چیزش را در معرض ریسک قرار دهد.
اگر عاشق باشیم، مسیرش را پیدا خواهیم کرد…
اگر عاشق شغلمان باشیم، مسلماً به درآمدزایی آن خواهیم رسید و روشهای درست را پیدا خواهیم کرد. همانگونه که پیشتر هم گفتم هر کدام از ما با استعدادی به خصوص آفریده شدهایم و حرکت اصلی ما باید در همین مسیر باشد و با شروع به کار، خود این مسیر راهکارهای درست و راهنماهای لازم را به ما نشان میدهد.
این گفتهام برگرفته از تجربه شخصی خودِ من است، که با توجه به علاقهای که در زمینه تولید محتوا و گویندگی داشتم، به دنبال کارهای اداری و فروش سازمانی نرفتم و پایبندی خودم را به مسیری که انتخاب نمودهام، ثابت کردم.
و هرچه بیشتر جلو میروم مسیر برایم روشنتر میشود و به یافتن استعداد خاص خودم و به شناختن دنیای درونم بیشتر و بیشتر نزدیک میشوم.
البته باید بگویم که در این مسیر، قرار نیست که همواره همه چیز بر وقف مراد ما باشد و سختیهای فراوان و مخالفتهای زیادی را خواهیم دید و چشید. و آن دسته از اشخاصی که حرف دیگران را میپرستند و میخواهند همواره محبوب همه باشند، بهتر است تجدید نظری در رابطه با این نگرش و عملکرد خویش داشته باشند؛ چرا که با حرکت در مسیر علایق خویش نارضایتی زیادی را خواهند دید و شاید بسیاری حتی سد راهشان بشوند.
استیوجابز جمله طنزآمیزی و در عین حال تلخی در این راستای رضایت مردم دارد که میگوید :
اگر میخواهید همواره همه را خوشحال و راضی نگه دارید، بهتر است که بستنی فروش بشوید.
حال که اهمیت عشق شغلی و استعداد را در زندگی و کسب موفقیتهای بزرگ متوجه شدیم و سختیهایش را نیز گفتیم، بهتر است که از اکنون شروع کنیم و قدمی حتی کوچک در این مسیر برداریم.
آن قدم میتواند برای شروع، چند ساعت تأمل بر همین گفتهها باشد و نگاهی به زندگی گذشته خویش که چقدر به خاطر دیگران و با انتخابهای آنان زندگی کردیم. و مهم نیست که چه سن و سالی دارید، در این مسیر زندگیای که قرار داریم، زمان فقط یک بعد فیزیکی و خیالی ذهن انسان است و موفقیتهای بزرگ، به مانند ذهن انسان به زمان نگاه نمیکنند، موفقیتهای بزرگ به دنبال انسانهای بزرگی هستند که خود را رشد بدهد و خود را زیاد کند و نه سنش را.
و همین است که حتی اگر ۹۰ ساله هم هستید، میتوانید یک انسان بزرگ باشید و حتی برای لحظاتی خود را زیاد کنید.
به قلم کامیار ارباب زی
برای خوندن بیشتر به وبلاگ وبسایتم سر بزنین :)
لطفاً نظر خودتون رو با من در میون بذارید :)