theLighted
theLighted
خواندن ۱ دقیقه·۷ سال پیش

ترافیک سنگین!

الان که دارم این نوشته رو می‌نویسم باید پاشم برم سر کار، ولی فکر ترافیک رو که می‌کنم می‌ترسم.

مسیر من دو قسمت هست، یک قسمت رو باید با تاکسی/سواری برم، قسمت دوم رو با مترو!
جالب اینجاست که هر کدوم یک سری بدی‌ها دارند.

خب اول ببینیم مشکلم با تاکسی چیه:

  • سه نفر عقب باید سوار بشن و تو هم دیگه فشرده بشن، من خیلی گرماییم و تحملش سخته.
    پس یا باید صبر کنم یک ماشین بیاد که جلوش کسی نشسته باشه، یا باید ۴۰ دقیقه این وضعیت رو تحمل کنم.
  • ترافیک سنگین! مسیری که در زمان‌های خلوت ۱۰ دقیقه طول می‌کشه رو باید ۴۰ دقیقه توی ترافیک باشم. ترافیک هم پخش نیست، یک میدون هست که پلیس کنترلش می‌کنه! و دقیقا همونجا ترافیک میشه.
  • مورد آخر پول خرد هست! خرد منظورم ۵۰۰ تومنی نیست! منظورم ۲۰۰۰ تومنیه!

حالا می‌رسیم به مترو:

  • جا هست سوار بشم؟
    - آره: خب من سوار می‌شم و بقیه هل‌ام میدن و له میشم.
    - نه: صبر می‌کنم قطار بعدی بیاد تا سوار بشم و بقیه هل‌بدن و من له بشم.
  • یکی آرنجش تو صورت آدمه، یکی پاهاش رو دو برابر عرض شونه باز کرده.
  • اگر یک مقدار خلوت تر باشه، حالا نوبت دست فروش هست که راحتی رو ازت بگیره.
  • موقع پیاده شدن هم که هل داده می‌شی!
  • در آخر هم که نفس - نفس زنان از مترو میای بیرون و میبینی که خیس عرق شدی.

حالا دیگه رسیدی و باید با ادامه روزت بسوزی و بسازی.


ترافیکمتروزندگیدلنوشته
زندگی، افکار و تخیلات یک ناشناس که دوست داره روزی خوشحال بشه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید