تو پست قبلی ما با عوامل تاثیر گذار و کسانی که در پرورش بازیگری تاثیرگذار بودند آشنا شدیم.
ارسطو کسی بود که توجه خاصی به طرح (ردیفی از حوادث) داشت، طرح یا همون داستان مهم ترین بٌعد نمایشنامه هست
مطمئنا یکی از اولین کارهایی که هنگام تجزیه و تحلیل نمایشنامه انجام میدیم مشخص کردن حوادث کلیدی هر صحنه هست:
مثلا در این صحنه چی میشه؟ چرا نمایشنامه نویس این صحنه رو نوشته؟ اگه این صحنه نبود چی میشد؟
شخصیت نسبت به طرح در درجه دوم قرار میگیره.
ارسطو معتقد بود خلق و خو و دیدگاه هر شخصیت توسط کنش نمایشنامه به تماشاگر ارائه میشه. به عبارت دیگه شخصیت کاملا وابسته به کنش است.
اگه من هیچ کنشی مرتکب نشم تماشاگر پی به شخصیت نخواهد برد
بنبابراین باید مشخص کنیم شخصیت چه عملی انجام میده(درونی، جسمانی و زبانی)
بازیگری برابر است با عمل. بنابر این:
شما از طریق اعمالی که من انجام می دهم مرا می شناسید. من عمل می کنم، پس هستم
بحث بازیگری در قرن 17 به طور جدی شکل گرفت اما متفکران سر منشا اون رو در اندیشه های کواینتیلیان(Quintilian) فیلسوف یونان باستان و بویژه در کتاب 12 جلدی تربیت سخنوری(Institutes of Oratory) یافتند.
اگرچه منظور اون سخنرانی در میان جمع برای وکلا و سیاستمداران بود اما حرفاش برای بازیگری هم بسیار کارآمد بود و ابزاری معرفی کرد مثل: تخیل، نفس، صدا و حالت بدنی که مبنای کتاب های بازیگری هم هست.
کواینتیلیان معتقد بود اگر می خواهید واکنش خاصی رو در دیگران بر انگیزید اول باید اون احساس رو در خودتون بوجود بیارین
برای اینکه دیدگاهی رو در سر شنوندگان پدید بیارید اول باید خودمون درگیر اون بشیم و بعد تخیلات اونارو تحریک کنیم.
کواینتیلیان معتقد بود بجز تخیل یک راه جسمانی نیز برای تاثیر گذاری رو تماشاگر وجود داره قدرت نفس
نفس "روح زندگی" هست از طریق نفس میشه روحمون رو به دیگری انتقال بدیم مثلا وقتی پدرمون بر سر ما داد میزنه و به نفس نفس میافته ما نیز تنفسمون تغییر میکنه.
همینطور نقطه مقابل اون از حیث فیزیولوژیکی مثلا وقتی رابین ویلیامز فقید یا بیلی کانلی با انرژی پر شور و قوی و سرزنده باعث میشدن ما تنفسمون تغییر کنه و به خنده بیافتیم.
تخیل و تنفس به طور اجتناب ناپذیری به صدا مرتبطند.
صدای ما به طور طبیعی به تصاویر ذهنی ای که به مخاطبینمون منتقل می کنیم واکنش نشون میده
مثل صدای ساز اٌبوا
به همین جهت حالت های بدنی ما باید با صدا و تخیلمون هماهنگ باشه.
مثلا زمانی که یک متن رو میخونیم تخیلمون، صدامون و در صورت نیاز حالت های بدنیمون(بالا و پایین بردن دست) رونشون بدیم.
روی دیگران تاثیر گذاشتن و تاثیر پذیرفتن از احساسات خود چیز قدرتمندی هست.
کواینتیلیان معتقد است ارتباط میان اجراگر زنده و تماشاگر زنده عملا ممکن هست که خطرناک باشه، تماشای فیلم های خشن توسط جوانان با رفتار خشونت آمیز اون ها ارتباط مستقیمی داره.
برای بازیگر نیز اینکه به جای هویتی دیگر خودش رو تحت تاثیر قرار بده میتونه منجر به کمرنگ شدن حد فاصل واقعیت و خیال بشه!
دنیل دی لوئیس وقتی نقش هملت رو در سال 1989 ایفا میکرد تصور میکرد روح پدر خود رو دیده!
بنابراین هشدارهای کواینتیلیان درباره خطر های بازیگری مصداق هایی پیدا کرده.
تاریخ نشون داده سخنرانان در جمع افراد قدرتمندی هستن؛ باراک اوباما، وینستون چرچیل، آدولف هیتلر و رابرت موگابه را به خاطر آورید.
بنابر این تاثیرات دوران کلاسیک در دوران مدرن احساس میشه:
ارتباط میان کنش با شخصیت از نظر ارسطو.
اعتقاد شدید کواینتیلیان مبنی بر اینکه اگه چیزی خودمون حس کردیم اونوقت میتونیم تماشاگر رو با همون احساسات تحت تاثیر قرار بدیم.
با این تفاسیر ما از دوران کلاسیک میگذریم و به قرن هفدهم که شروع همه چیز به طور جدی بود میرسیم.
نظر شما در مورد دوران کلاسیک و تاثیرات اون بر بازیگری چیست؟