ویرگول
ورودثبت نام
ThisMehrdad
ThisMehrdad
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

روزی روزگاری در کارآفرینی، قسمت 2


سالها پیش داستان طنزی می‌خواندم که سرگذشت یک شهر را می‌گفت، یک شب معجزه‌ای رخ می‌دهد و به هر فرد شهر، 3 ستاره داده می‌شود، ستاره‌ی آرزو؛ بعضی از آدمها 3 ستاره را مصرف کرده و زندگی‌شان را روبه راه می‌کنند و در ادامه‌ی داستان، در مورد هرکس که چگونه از ستاره‌هایش استفاده می‌کند، می‌خوانیم اما پیرمردی در این شهر هست که سالهاست از ستاره‌ی آرزوهایش استفاده کرده و در هر آرزو طلب آرزوهای بیشتری می‌کند: خدایا، چند ستاره‌ی آرزوی دیگر به من بده. در صفحه‌ی آخر داستان، پیرمرد را می‌بینیم که در یک خرابه و وسط هزاران هزار ستاره‌ی آرزو دارد غلط می‌خورد و در میان آن غلط خوردنها می‌میرد....

این داستان، من را بیشتر یاد دانشگاه میندازد، تو را با ستاره‌های آرزو سرگرم می‌کند ولی در نهایت، همان پیرمرد، خروجی دانشگاه است، کسی که لذتی از زندگی نبرده اما دلش به نمرات یا بخوانید ستاره‌های آرزویش خوش است؛ این، دقیقا همان چیزی بود که دکتر فیض بخش در کلاس ارائه کرد، بنابر مطالب ایشان، دانشگاه در اوایل این قرن شمسی برای تربیت نیروی انسانی لازم برای سیستم دولت ایجاد شد، این هرم دولتی در طی سالها گسترده‌تر شد و فارق التحصیلان دانشگاه، جذب دولت می‌شدند، شغل دولتی که به آنها پول و اعتبار می‌داد، اما با گذر زمان و گسترش دانشگاه، امروزه، 400هزار فارق التحصیل سالانه‌ی دانشگاه داریم در حالی‌که دولت نهایتاً 40 هزار نیروی سالانه استخدام می‌کند تازه اگر آشنابازی‌ها و چیزهای دیگر را در نظر نگیریم.

هدفم از گفتن داستان بالا، بیان اهمیت کارآفرینی بود؛ اگر کارآفرینی در این مملکت به فرهنگ تبدیل نشود، ما، جمعیت دانشجو، به‌طورقطع به نرخ 90 درصد، آینده‌ای نخواهیم داشت چون سالانه 360 هزار نفر از ما، قطعا بدون شغل خواهیم ماند، هدفم از این حرفهای شاید بدبینانه بازهم تأکید بر اهمیت کارآفرینی است. در قسمت قبل، قول دادم بیشتر در مورد کارآفرینی حرف بزنم:

3 عنصر اصلی کارآفرینی را گفتم، تیم، منابع و ایده، اما، کارآفرینی علاوه بر اینها عناصر دیگری دارد، بهتر است

بگویم یک کارآفرین توانایی‌هایی باید داشته باشد:

ارتباطات:

فرض کنید تنها، در جزیره‌ای زندگی می‌کردید، کل جزیره از شما بود، بهترین ماشین، بهترین غذاها، پول

زیاد و خانه‌ی بسیار زیبا، کمی به آن فکر کنید، آیا واقعاً تنها، در این بهشت زندگی کردن لذتی دارد؟! به

این داستان فکر کنید، همه‌ی زندگی ما در ارتباط با دیگران تعریف می‌شود و همه‌ی لذتهای ما به‌نوعی

در ارتباط با بقیه‌ی آدمها تعریف می‌شود، هدفم از گفتن این حرف، بیان اهمیت نتورک، شبکه‌سازی و

ارتباطات درست، مؤثر و مفید با آدمهای دیگر است.

رهبری:

رهبری کردن را من، توانایی هدایت هماهنگ تیم و منابع مالی و تکنولوژی برای کمک به ایده برای طی

کردن فرآیندی است تا به بار بنشیند، یک رهبر باید توانایی روشن کردن درست ایده، پرتلاش، باانگیزه و

انگیزه دهنده باشد.

خلاقیت:

شاید با نوعی قطعیت بتوانیم بگوییم در آن مشاغلی که دانشگاه برایمان پیش‌بینی کرده که قرار است یک

کارمند خوب و نمونه باشیم، خیلی نیازی به خلاقیت نداریم، اما در مورد کارآفرینی به طور قطع اینچنین

نیست، کسی که می‌خواهد ارزش جدیدی خلق کند، کاری کند که تابه حال کسی نکرده است و بازار

جدیدی به وجود آورد، قطع اً به تلاش فوق العاده زیاد و خلاقیت زیادی نیاز دارد، در مورد خلاقیت این را

ابتدا بگویم که خلاقیت، یک مهارت است، اکتسابی است و آدمها می‌توانند یادش بگیرند، قدیم ترها باور

این بود که مدیریت و خلاقیت دو امر ذاتی‌اند و یک نفر باید موهبتش را داشته باشد، اما بسیاری از

تحقیقات جدید، نشان می‌دهد اصلاً اینگونه نیست، این دو امر، دو امر یادگرفتنی‌اند، دو امر اکتسابی.

متدهای خلاقیت:

تابه‌حال دو متد خلاقیت یاد گرفته‌ام، طوفان فکری و متد دفترچه.

به‌طور خلاصه، در طوفان فکری یک گروه 7تا 9 نفره دور یکدیگر جمع می‌شوند تا در مورد موضوع

مشخصی به‌طور آزادانه هر چیزی که به ذهنشان می‌رسد بگویند؛ در نهایت بعد از 40 تا 60 دقیقه

همه‌ی ایده‌های مفیدی که به دست آمده می‌شود خروجی جلسه، تجربه ثابت کرده که طوفان فکر

توانایی بالایی برای شکوفایی خلاقیت دارد؛ همچنین متد دفترچه به این صورت است که هر یک از

افراد تیم، در مورد یک ایده در طی ده روز و هرروز، 3 بار مراجعه به دفترچه و نوشتن هر چیزی که

به ذهنشان می‌رسد تمام ایده‌هایشان را در دفترچه می‌نویسند(البته در روز حداقل 3 بار به‌صورت

منظم این کار را می‌کنند، اما اگر ناگهان چیزی به ذهنشان برسد نیز در دفترچه مینویسند.)

درنهایت اعضا مطالب دفترچه‌هایشان را بازنویسی کرده و به یک خروجی نهایی می رسند.

درنهایت، در مورد خلاقیت لازم میدانم این نکته را برای همه‌ی رهبران سازمانها بگویم، خلاقیت در

زمین آزادی رشد می‌کند، شما نمی‌‌توانید آزادی موردنیاز را از کارکنان بگیرید و از آنها انتظار خلاق

بودن داشته باشید، همین نکته‌ی بسیار مهم، خیلی جاها در تصمیمات سازمان به ما کمک خواهد

کرد.

قبل از به پایان بردن این نوشتار، باید به قولم عمل کنم؛ قرار بود راجع به بدترین شکستی که داشتم حرف بزنم:

داستان پیرمرد اول نوشتار را یادتان هست؟ این، به نظر بزرگترین شکست است، آن پیرمرد تجلی همه‌ی ماست که 12+x سال را در نظام آموزش پرورش سپری کردیم و دلمان را به نمره‌های رنگ و وارنگ خوش کردیم، من، بزرگترین شکستم را این می‌بینم...

پانوشت: روزی روزگاری در هالیوود نام فیلمی هالیوودی از کوئنتین تارانتینو است که در سال 2019 ساخته

شده‌است و عنوان متن از آن برداشته شده‌است.

اگر قسمت قبل را نخوانده‌اید.

مهرداد مرادی

کارآفرینیخلاقیتتیمبیزنسکسب و کار
you'll see.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید