خب حدود 2 ساعت از اولین نوشته شخصی من در ویرگول نگذشته بود، که ناگهان در حین خواب حشره ای موزی هوس پیاده روی روی بدن من به سَرش خورد....چندین بار که متوجه شدم با چراغ قوه گوشی دنبال میگشتم که به بیرون راهنماییش کنم ...منتها تا میومدم قفل گوشی رو باز کنم و نور فلش رو روشن کنم، غیب می شد...
خلاصه سری آخر که دیگه چشمام گرم شد یهو رو صورتم حسش کردم.... و با یه چَک به خودم اونو هم خلاص کردم ... در واقع با یه تیر دو نشون زدم، هم چَک خوردم، هم از شرش خلاص شدم ... یه عنکبوت به اندازه /یک سوم /بند انگشت... هیچی دیگه! خواب از سرم پرید و به زور ساعت 5 صبح 1400/06/11 خوابم گرفت....
صبح ساعت 8 یه مزاحم از جنس آدمیزاد، که قرار بود ساعت 10 بیاد منو از خواب عمیق پروند ....چشم راستم به زور باز شد ...وقتی کار مزاحم مورد نظر رو راه انداختم، جلوی آینه به خودم نگاه کردم! دیدم چشمم به شدت باد کرده و قرمز شده !!!
متوجه شدم که دستم وقتی اون عنکبوت کوچیک رو می کشتم آلوده بوده و ناخودآگاه در خواب به چشمم مالیدم و باعث شده زهر عنکبوت این بلا رو سرم بیاره....
من به شدت نیاز به خواب داشتم و اینم از وضعیت چشمم...
خوابیدم تا 11 ... خیلی شاکی بودم و اعصابم داغون بود چون می دونستم از برنامه امروزم با این حال واوضاع داغون عقب خواهم افتاد....
خلاصه روزم بسیار کم انرژی و کسل کننده شروع شد و حال هیچ کاری رو نداشتم... صبحانه رفتم بربری گرفتم و یه نیمرو زدم ... ولی احساس خواب الودگی رو هنوز داشتم... یه سری کار های روزمره عادی کردم (مثل آب دادن به باغچه و گلدون ها) و ساعت 2 ظهر شد ...دوباره خوابیدم تا 4 عصر و همچنان کسل تر از صبح و ظهر بودم ...
داشتم به برنامه روزانه فکر می کردم که هیچ حالی برای انجامش ندادشتم... با خودم گفت اگر این کار رو امروز (5شنبه)انجام ندم میوفته واسه شنبه و ممکنه کنسل بشه و اینکه امروز باید فصل 5 کتاب مارتین میدوز به اسم "چگونه انضباط فردی ایجاد کنم؟" رو بخونم (در مورد مقاومت در برابر وسوسه ها و رسیدن به اهداف بلند مدت)
هیچی دیگه تو فصل قبلی این کتاب در مورد وسوسه تسلیم شدن یه تکنیک گفته بود... اسمش چالش آب سرد بود.... به فکرم زد همین الان برم یه دوش آب سرد بگیرم و رکورد قبلیم که 5 ثانیه مقاومت زیر آب یخ بود رو بشکنم....
بدون فکر کردن به هر چیز دیگه ای لحاف رو کنار زدم و در چشم به هم زدی وارد حمام شدم و آب یخ رو باز کردم و به صورت دیوانه وار زیر دوش آب سرد رفتم.... رکورد قبلی رو با یه اختلاف بالا شکستم ...20 ثانیه مقاومت زیر آب سرد اون هم در منطقه ای که من زندگی میکنم ...فشم ... که دمای هوا بسیار معتدل و سرد هست...
بعد از اون سریعا تماس های تلفنیم روبرای فروش یکسری کالابه مشتریام شروع کردم و تا ساعت 6 کارام تموم شد....
یه ربع به 7 عصر بعداز خوردن یه قهوه شروع کردم به خوندن یه فصل از کتاب که جزو برنامه روتین روزانه ام قرارش دادم...
خیلی جالب بود برام این فصل دقیقا در مورد چیزی صحبت میکردکه طی 24 ساعت گذشته برام اتفاق افتاده بود...یعنی نوشتن اولین پست من در ویرگول با عنوان" من کی ام و قراره چکار کنم! "
این فصل در مورد ارتباطات اجتماعی (آنلاین و غیر آنلاین) و تاثیرش روی شکل گیری عادت های جدید بود...
مارتین میگه : دوستان و خانواده میتونن ما رو درگیر "چاقی" ویا بی نظمی و یا عادت به غذهای مضر فست فود کنن... یعنی کارهای اطرافیان ما چه بخواییم چه نخواییم روی ما تاثیر داره اون کارها میتونه بد یا خوب باشه...
و به جمله ی جیم ران اشاره میکنه" ما میانگین پنج نفری هستیم که بیشتر وقتمان را باآنها میگذرانیم" هرچند این جمله خیلی عملی نیست اما مخالفت باهاش خیلی دشواره....
مارتین اعتقاد داره موفقیت ما بستگی به میزان انضباط فردیمون در روز داره...و درفصل 5 این کتاب اشاره میکنه به اینکه اگر میخوای انظباط و نظم ایجاد کنی باید اطرافت رو با نوعی از انرژی پر کنی که به تغییرات مثبت ختم میشه....
دقیقا عین این کاری که من دارم میکنم....وقتی در اطرافیانم همچین انرژی هایی رو پیدا نم کنم باید در شبکه های اجتماعی مثل ویرگول و ... دوستانی رو پیدا کنم که دیدگاه وطرز فکر مشتری با من داشته باشن و با انرژی های مثبتشون منو احاطه کنن....
وقتی دوستان و خانواده این ویژگی ها رو ندارن کتاب و اینترنت برای محاصره شدن درنوع دیگری از انرژی بسیار کار سازه
مارتین میگه من علاقه زیادی به ورزش کردن داشتم ولی دوستان نزدیک من تمایل زیادی به ورزش کردن ندارن و من تنها کسی بودم که هفته ای 3 بار ورزش می کرد. اما عادت های دوستانم نتونست روی من تاثیر بذاره و علت اون یه دلیل ساده است... من از طریق انجمن ها وگروه های مختلف آنلاین خودم رو با افراد موفقیت گرا،احاطه کرده بودم هرچند من هیچ کدوم از این افراد رو همانند دوستانم نمی شناختم، اما طرز فکر اونها مسری بود و انگیزه تلاش بیشتر رو برای من ایجاد کرد.
کسی که باگرگ ها همنشین میشه ، یاد میگیره چطور زوزه بکشه... :)
امیدوارم متن زیاد طولانی نشده باشه... حیفم میاد ننویسم این تجربیات گران قدر مارتین رو (حداقل برای خودم)
مارتین در ادامه میگه شریک انضباط فردی پیدا کنید...یعنی اگر میخوایین یه عادت جدید رو شکل بدین و یکی از دوستانتون قصد انجام اون رو داره ، با اون شریک بشین تا همدیگه رو با انگیزه ومسئولیت پذیر نگه دارید.این ترکیب باعث هم افزایی بیشتر میشه و میتونه انگیزه ای برای ادامه دادن در روزه هایی باشه که قصد تسلیم شدن داریم....
بهترین انتقام خوب زندگی کردن است...
اگر تا آخر این مطلب رو خوندی اول به خودم تبریک میگم و بعد به شما که اینقدر صبور بودی ...
امیدوارم این روزمره نویسی حداقل 1 نکته مفید برای شما داشته باشه...
1400/06/11
10 شب
قربان شما تایم فرد(امین)