قطرهای پُر احساسی که روی گلبرگ های آن را فرا میگیرند،بهسوی ساقه حرکت میکنند و در آخر به داخل زمین فرو میروند...
قطرههای درخشانی که از چشمان یک آهو سرازیر و سپس روی زمین فرود میآیند و در زمین فرو میروند
قطرههای شفافی که روی سقفِ خانهها میاُفتند و از لولهای که از شیروانیِ خانه به زمین متصل است،در زمین فرو میروند
قطرههای دلرحمی که گودال های بزرگی که ممکن است موجب مرگِ یک حیوان شود را با خود پُر میکند و خانوادهای برای درست کردن چشمهای برای سیرآب کردنِ بقیه تشکیل میدهند و تهماندهی آنها به درون زمین جذب میشوند
قطرههایی بیریا که مستقیماً از آسمان به درون زمین میروند و حتی در زیرِ زمین مجموعهای از قطرهها را بهنام آب های زیر زمینی تشکیل میدهند
قطرههایی که هیچ وقت بیرون از سطح زمین باقی نمیمانند....
"مانند انسان"
حال که به یک قطره فکر میکنم متوجه آن میشوم که زندگیِ آن قطرهی کوچَکِ بی دفاع به زندگی انسان متشابه است....
اما تنها زیرِ خاک رفتنمان شبیه به یکدیگر است...زیرا اگر مانند قطره بودیم،حال زندگی بِجای مُردگی بود
بهنظرِ بندهی حقیر،بیایید قطره باشیم..
قطره میرود به لایهی زمین
آنچنان که انسان میرود در نگاهای زمین
دوباره یک چیزی پَروندم،دقت نکنین...
احساس میکنم دارم علومِ کلاسِ سومِ ابتدایی درس میدم؛)?
خستهای بازنشسته