ویرگول
ورودثبت نام
نویسنده "اچ"
نویسنده "اچ"
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

آه ای زندگی | هر شروعی پایانی دارد! (4)

آه ای زندگی.....
این یک داستان عاشقانه، هنوز هم در جریان است. از اولین قرار تا به همین امروز که 23 سال گذشته، ولی هنوز این عشق جاری ست ... حتی اگر یکطرفه هم باشد،،، باز هم جاریست.

شاید باورتون نشه، نمیخوام عجله کنم و داستان رو از همین ابتدا لو بدم. اما همین دیروز یعنی در تاریخ 7 آذر ماه 1401 شمسی، با تیتان برای دیدن رزی رفتیم. اما ......

قرار عاشقانه |  عکس از وب
قرار عاشقانه | عکس از وب


پس بلند میگویم، آه ای زندگی.... آه ای عشق....

که هنوز هم بعد از 20 سال جدایی، هر کسی از این عشق سخن میگوید .... چه از خوبی ها چه از بدی ها. هر شروعی پایانی دارد، اما چرا هنوز به پایان این عشق نرسیدیم؟

آه ای عشق .... که تو درمون این دردی و این درد از خودت شروع میشه.....

هر شروعی باید پایانی داشته باشد!

در قسمت سوم از رمان عاشقانه هنوز به پایان نرسیدیم (3) به یک نکته مهم اشاره کردم که:

از همون لحظه شروع به فکر پایان باشیم....

همانطور که برای افتتاحیه جشن میگیریم، مراسم با شکوهی هم از اختتامیه داشته باشیم. باور کنید هر شروعی پایانی دارد! حتی وقتی بزرگترین واقعه برای هر شخصی با تولد شروع، و به مرگ ختم میشود، پس حتی نوشتن یک رمان عاشقانه هم باید پایان شایسته ای داشته باشد.

بنابراین از روز اول، دقیقا از همون قرار اول، بیایید در خصوص علت شکل گیری رابطه فکر کنید و نیت همدیگر را بدانید. اما این موضوع چند قانون نا نوشته هم خواهد داشت:

  • که دروغ نگویید
  • آینده نگر باشید
  • زود تصمیم نگیرید
  • شرایط را بسنجید
  • و از همه مهمتر، خودتون را بشناسید.
بزرگترین مشکلات از زمانی ایجاد میشه که کوچکترین مسئله در رابطه ها در نطفه خفه میشه!

تیتان امروز بعد از 23 سال پس از اولین قرار عاشقانه و در حدود 19 سال پس از جدایی از رزی، همچنان به فکر پایان دادن به این عشق خاموش است!

درسته، علت اینکه این رمان به این نام نوشته شده، همینه... چون هنوز به پایان نرسیده!

شاید از آخرین دیدار تیتان و رزی، در حدود 19 سال میگذره، اما یک قرار جاش خالیه و آن هم قرار پایانی، که روزی در ادامه این رمان عاشقانه به آن خواهیم رسید.

البته که هم تیتان و هم رزی در آن روزها سن زیادی نداشتند، اما با توجه زمان حاکم در آن تاریخ و در نبود راهنماها و اطلاعات جامع، این رابطه با اشکالات زیادی شکل گرفت. مثلا اشکلاتی مانند موارد بالا: تصمیمات عجولانه، نسنجیدن شرایط، عدم شناخت خود وووو.

همیشه عنوان کردم و بد نیست باز هم بگویم که: این رمان صرفا از زبان تیتان در حال نوشته شدن است و در شرایطی که حتی روح رزی هم از این رمان خبر ندارد، هیچ حکمی به نفع تیتان و یا حتی رزی نباید اعلام بشود. پس من فقط راوی داستان از زبان تیتان هستم تا شاید یک روزی هم از زبان رزی بنویسم! اما در این لحظه، فراموش نکنید هر چه که مینویسم، از بیان تیتان است. بنابراین هر نتیجه گیری خوب یا بد،فقط متوجه شخص تیتان باشد.

تیتان در واقع دچار یک تحول عمیق در زندگی اش شده. یک دانش آموز زرنگ و درس خوان، که در همان ابتدای سال اول دبیرستان در المپیاد ریاضی در سطح کشور، رتبه دو رقمی کسب میکنه و همانطور که در قسمت دوم و معرفی تیتان در این داستان عاشقانه واقعی، کمی به آن اشاره نمودم! تیتان وارد مدرسه جدیدی میشه که از نظر سطح آموزشی و حتی فرهنگ اجتماعی دانش آموزانش، با دبیرستان قبلی، قابل قیاس نیست.

همین مسایل سبب پیداش شخصیت ناشناخته جدیدی در تیتان میشود. در واقع تیتان در اولین روز مهر و آن قرار چند ساعته و عاشقانه، شاید آن حسی که رزی داشته است را هیچ وقت (در آن زمان) درک نکرده باشد.

اما امروز تیتان میگوید:

- رزی در روز اول مهر 1378 با آن رزی که چند روز پیش از شروع مدارس دیده بود، کاملا متفاوت بود و فرق داشت.

از تیتان پرسیدم چه فرقی؟

- روز اولی که رزی را دیدم، اون خیلی سنگین و با وقار بود! اما روز اول مهر، یک دختر بچه مدرسه ای کوچولو.

نمیدونم چرا از حرف تیتان یهو خنده ام گرفت، اما خیلی سریع در پاسخ خنده من گفت:

- رزی در قرار اول، سوار بود،،، در روز اول مهر، در رکاب بود!

- وای از دست تو تیتان، وجدانن یجوری به من بگو تا بتونم برای مردم بنویسم.

تیتان لبخند رضایت بخشی روی لبانش نقش بست که گویا این موضوع همین دیروز اتفاق افتاده است و در ادامه:

- رزی عاشق بود

- تو؟؟

پس از یک مکث دراماتیک و فورا محو شدن خنده و افسوسی که " آه " بلندی بر دل داشت گفت:

- نمیدونم ولی ........فکر میکنم رزی از همون روز اول عاشقم شده بود و من تا شاید نزدیک سه سال بعد هم این موضوع رو نفهمیدم!

واقعا نمیدونستم که چی باید در جواب تیتان بگویم، اما حرف تیتان واقعیت بود. تیتان نه تنها متوجه عشق رزی تا شاید حدود 3 سال بعد از اولین قرار نشد، بلکه خودش میگوید:

- حتی سه سال هم عاشقش نشدم

و با یک نفس عمیق میگوید:

-آه ای زندگی،،، آه ای عشق که اول من به تو رحم نکردم و بعد تو به من رحم نکردی..

تیتان به عشق نباخته بود، بلکه به خودش باخته بود. به اینکه خودش را نمیشناخت و از نیازهای درونی اش خبر نداشت.

تیتان دیر به این عشق پی برد اما هنوز به پایان نرسیده
تیتان دیر به این عشق پی برد اما هنوز به پایان نرسیده

تیتان در سال 1401

امروز بیش از 19 سال از پایان رابطه عاشقانه تیتان و رزی میگذرد. خب قاعدتا تا به امروز هر کسی به زندگی خودش پرداخته است. من از رزی خبر های خیلی خیلی کمی دارم، اما از زندگی تیتان (بنا به گفته خودش و شناخت خودم) کاملا با خبر هستم.

اما داستان تیتان و رزی، هنوز به پایان نرسیده است! یا حداقل برای تیتان هنوز به پایان نرسیده.

در برخی از کشورهای غربی به این موضوع اعتقاد دارند که پس از مرگ، روح باید به مکانی برگردد که خارج از زمین است. حتی در برخی فیلم های ترسناک، دیده ایم که روحی سرگردان به سراغ افرادی می آیند و در پایان فیلم، آدم ها سعی میکنند که آن روح را به مقصد برسانند تا "آرامش ابدی" پیدا کند.

موضوع ما هم دقیقا همین است که روح تیتان همچنان سر درگم داستان این عشق است که حتی بعد از 19 سال و حتی با وجود دو فرزند ....

ادامه داستان در تاریخ 16 آذر 1401 منتشر خواهد شد

این داستان در واقع یک زندگی نامه است. من "اچ" نویسنده این رمان هستم و از تعاریف تیتان مینویسم. اسم های این داستان هیچکدام واقعی نیست تا برای هر شخصیت نامبرده ( در زندگی واقعی ) لطمه وارد نکند. موضوع این رمان بیان خاطرات مشترک عشق تیتان و رزی است که در حدود 4 سال و نیم با هم بوده اند و در فصل دوم از زندگی انفرادی تیتان، سپس ازدواج و طلاق وی و همچنین اتفاقات دیگری که از سال 83 تا به امروز (1401) که تحت تاثیر این عشق در این گذر عمر رخ داده است، خواهیم پرداخت.

كاشكی صدای قلبت 
نبود صدای قلبم
كاشكی نگفته بودم 
تا وقت جون دادن باهاتم

خیلی دوست دارم تا نظرات خودتان را برای من بنویسید . موفق باشید، اچ.

آه‌ای زندگیرمان عاشقانهداستان واقعیهنوز به پایان نرسیدیمتیتان و رزی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید