دوستان، در حقیقت منظورم از هر کس باید کتاب خود را داشته باشد، این است که هر کسی باید شیوه و درک خود را از حقیقت داشته باشد.
تکیه بر آموزه دیگران کاری است که خیلی از افراد انجام میدهند. لطفا هنگامی که مطالبی میخوانی بعدش آن را زندگی کن. جزء به جزء لمسش کن.
وقتی زندگیاش کردی میشود حقیقتِ تو، میشود نیمی از خودت، و آن دیگر یک تئوری نیست بلکه یک مستی است و دیوانگی به سختی به منطق و دلیل تبدیل میشود. وقتی حسش کردی، آن دیگر فضا و مطلب تو است. هرگز کسی در هیچ موضوعی نمیتواند اطلاعاتی به مغز تو دهد و اینگونه تلقین کند که تو همین هستی. تو به عنوان یک هوشِ الهی، میگویی خیر این تجربه من نیست ... پس آنچه به تو گفتند را زیر سوال ببر. دقت کن من به تو نمیگویم چه هستی، به تو میفهمانم آیا واقعا آن چیزی هستی که اکنون فکر میکنی؟ تو یک اسمی و یک بدن. و حول این اسم و بدن، آیا تو داستانی هستی که فکر میکنی؟
بریدهای از کتاب عشق جاودان اثر حانیه معزی