همون طور که میدونین، من تربچهم. فامیلم هم تو باغچهست.
به شدت از ویرگول خوشم میاد اما نمیدونم ویرگول هم قراره از من خوشش بیاد یا نه! شاید خیلی هدفم از زدن این اکانت توی ویرگول منطقی نباشه. نمیدونم.
احتمالا اگه من ۱۰ سال زودتر به دنیا اومده بودم (ای کاش :): ) این نوشته توی یه دفترچهی مخفی نوشته میشد نه توی یه اکانت تربچهای توی ویرگول! البته الان هم قرار بود توی یه کانال تلگرام با یک ممبر نوشته بشه اما نمیدونم چیشد که نظرم عوض شد. راستش الان دارم این کارم رو تقریبا پوینت لس میبینم.
الان ۳۰ ثانیه از وقتی که بند قبلی رو تایپ کردم گذشته و دارم کارم رو مفید میبینم :)))) دقیقا به همین دلیله که میگن اول فکر کنین بعد حرف بزنیناا...
خب بریم سر اصل مطلب. هر چند شاید اصل مطلب هم اینقدر مضحک باشه که خیلی فرقی با فرعش نداشته باشه. به هر حال، من این اکانتو زدم که بیام فکرام رو بنویسم؛ چون این چند وقت تعداد زیادی وبلاگ دیدم از ۱۵ ۱۶ سال پیش که مردم خیلی راحت فکراشون رو مینوشتن و با هم در ارتباط بودن. من این نوع ارتباط رو دوست دارم و فعلا براش وقت هم دارم. پس چه کاری بهتر از این؟
علت اینکه این کار رو دوست دارم هم چند تا چیزه:
من در حال حاضر هیچ ایدهای ندارم که چند نفر قراره این نوشته رو بخونن. کلا دارم یه کار همینطوری میکنم و اصلا نمیدونم قراره چی بشه. احتمالش هم هست که فردا صبح پاشم و بگم "این چی بود نوشتی آخه؟ :/" و بیام پاکش کنم.(اما کاش نکنم، نه؟ D:)
در آخر اینکه شما هم اگه دوست داشتین از روزمرگیهاتون بنویسین، حداقل من خییللی خوشحال میشم بخونمش ^__^
همین دیگه؛ خداحافظ شما جناب/بانو/سایر فلان. (راستی نظراتتون رو هم بگین)