ویرگول
ورودثبت نام
دلنوشته
دلنوشتهیک روز از خواب پا میشی میبینی وسط یه جاده ای پر از حرف و پر از سکوت فقط نوشتم می تونم یکم حالتو بیان کن .دلنوشته اینجاست از دلم میاد امیدوارم به دلت بشینه
دلنوشته
دلنوشته
خواندن ۴ دقیقه·۲ ماه پیش

شات سوم

از شات دوم چند ماه گذشته و زمین زیر و شده انگار
چه روزای عجیبی رو دارم می گذرونم . توی شات قبلی یک عزیزی برام کامنت گذاشت مشکل از پول نیست و مشکل از خودته ، عجب راست گفت .هیچ وقت نباید یادم بره مشکل از خودمه
سال ها تلاش و مهاجرت و سختی رو گذاشتم زمین و 10 مرداد برگشتم تهران ، برگشتم خونه
خونه عجب چیز عجیبیه ، چه حال عجیبیه
وقتی رسیدم روی مبل سبز خونه ی کوچیکم نشستم و گفتم آخیشششششششششششششششششششششش
یه آخیشششششششششششششش بزرگ
چند ساعت به تلویزیون خاموش و خاک گرفته ی جلوم نگاه کردم همون موقع برق قطع شد ، 15 مین بعدش گرم شد خیلی گرم و 30 مین بعدش آنتن موبایل هم رفت و اینترنت هم نداشتم و فشار آب هم خیلی کم بود ولی از لبخند پهن و بزرگ روی صورتم ذره ای کم نشد و حالمو بد نکرد و فحش کش دار به زمین و زمان ندادم
هنوز عاشق خونه بودم
آروم آروم
ایران خونس، ایران پناه، ایران قلبه، ایران مادره ،ایران بغل گرم دوست صمیمیت هست، ایران اولین بارون پاییزه، ایران صدای دریاست ، ایران اولین باریه که رفتی کویر و پا برهنه روی شن ها راه رفتی و شب بیرون چادر زل زدی به ستاره ها ، ایران جونه ، ایران اس ام اس واریزه پول یهوویه ، ایران قشنگی این روزای موهای باز دخترای این خاک ، ایران تمام حس های خوب و یهویی هست ، ایران ریشس
مگه میشه برای رسیدن به خونه خوشحال نبود با تمام درد ها و مشکلات و رنج هایی که بهمون تحمیل شده با تمام کمبود ها
بخدا تازه نفس و بی تجربه نیستم ولی تجربه های سنگینی رو گذروندم که الان دارم از عمق جونم می نویسم برای اون که شک داره باید چیکار کنه
من اقامت یکی از بهترین کشورهای اروپایی رو دارم که پر از آرامش و راحتی و رفاهه ، ولی صبح اول وقتی که میری مارکت قهوه بگیری دیگه کافه چی خوش اخلاق و جوونه دم خونه نیست که با یه لبخند خوشگل بگه سلام و عصاره گیری کنه به جاش یه خانم مسن و سرد پشت صندوق نشسته حتی به لبخندت سلام هم نمیکنه و خودت باید بری قهوه درجه یک رو از دستگاه بگیری
دیگه میری خرید هیچ کی نگات نمیکنه که بتونی باهاش معاشرت کنی و سر به سرش بذاری که گرونی ها دردش یکم کمتر باشه
نمیدونم الان توی چه حالی هستی تو که داری این دلنوشته ی من و می خونی ولی اینو بدون که توی تمام روزای سرد زمستون خوشگل اروپا هیچ کسی رو نتونستم پیدا کنم که بهم لبخند بزنه ، برای همین تمام روز های اومدنم به ایران لبخند روی لبامه و همرو بغل میکنم و میگم خیلی دوست دارم
روزای سختی هست برام از لحاظ مالی ، خیلی سخت ولی دلم میگیره میرم کافه ی سر کوچه کم کم با 4 نفر حرف میزنم میام خونه بدهی هام قابل تحمل تر شده .

دیگه نمی خوام هیچ وقت حس 12 روز جنگ رو تجربه کنم که روزها زل بزنم به موبایل و هر بار ریفرش می کنم منتظر باشم یه تیکه از جونم دیگه نباشه و من هی مسیج بدم و دلیور نشه
آخ چقدر درد کشیدم از روزای سخت جنگ
الان بازم جنگ بشه و هر چی بشه همین جام که بتونم تجربه کنم دردی که عزیزانم کشیدن و من بشم جزوشونه

دیگه نمی ترسم تلفنم زنگ بزنه و بگه بابا دیگه درد نمکشه و برای همیشه آروم شده چون همین جمعه ی قبل اونجا بودم و سر به سرش گذاشتم

دیگه نیم خوام هیچ مهمونی و عروسی نزدیکانمو از دست بدم چون تازه فهمیدم زندگی همین لحظس که داره از دست میره همین الان باید لذت ببری و کیف کنی ، همین الان باید پاشی با دوستت بری هر جایی که عشقت میکشه

فردا دیگه نه او هست نه تو آدم قبلی هستی

خیلی وقت بود دلم خیلی پر بود و اینجا سر نزده بودم ، مرسی که دلنوشتم رو خوندی ، مرسی که لبخند می زنی و برام انرژی می فرستی
هر کی که اونور صفحه هستی بدون تو ی احساسات متناقض، بیدار موندن ها تا 4 صبح و فکر کردن ، دلشوره اجاره خونه ی آینده و حس عقب موندن از بقیه تنها نیستی
من از همین دور بغلت می کنم و میگم خیلی سخته و دنیا هنوز قشنگیاشو داره ...


ایرانقهوهتنهایی
۳
۰
دلنوشته
دلنوشته
یک روز از خواب پا میشی میبینی وسط یه جاده ای پر از حرف و پر از سکوت فقط نوشتم می تونم یکم حالتو بیان کن .دلنوشته اینجاست از دلم میاد امیدوارم به دلت بشینه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید