در مسیر حرفهای من بهعنوان یک طراح محصول، همیشه با یک واقعیت درونی روبهرو بودم:
«من بیش از آنکه خلق کرده باشم، یاد گرفتهام.»
این جمله شاید در نگاه اول نشانهی علاقه به یادگیری باشد، اما در عمق ماجرا، نشانهای از یک عدمتعادل خطرناک بود — شکافی بین دانشی که در ذهنم انباشته شده بود، و اثری که در جهان بیرون از خودم گذاشته بودم.

من، طراح محصولی با چند سال تجربه، پروژههای متنوعی را لمس کردهام، ابزارها و متدهای زیادی را شناختهام، اما احساس میکردم هنوز آن نقطهای که «اثرگذاری واقعی» در آن اتفاق میافتد، برایم ناشناخته باقی مانده.
به عبارتی، هنوز به اندازهی ذهنم، جسورانه در میدان اجرا نایستادهام.
این نوشته من، یک مسیر ریدیزاین شخصی است. تلاش برای عبور از فقط دانستن، و ورود به زیست خلاقانهای که در آن خروجیها، انتشار، اشتراکگذاری، بازخورد و رشد، عناصر محوریاند.
این نوشته نه صرفاً یک تمرین فردی، بلکه یک کیساستادی واقعی برای آنهایی است که مثل من، در تقاطع بین توانایی و تردید ایستادهاند.
با ثبت این مسیر، قصد دارم صادقانه ضعفها، فرصتها، تصمیمات، و اقداماتم را مستندسازی کنم — نه فقط برای خودم، بلکه برای هر دیزاینر دیگری که میخواهد بداند چطور میشود از یک «دیزاینر در حال یادگیری» به یک «خالق با اثر قابل سنجش» تبدیل شد.
برای اینکه مسیر رشد مؤثری طراحی کنیم، باید ابتدا بدانیم در کجا ایستادهایم و شکاف بین دانش تئوریک و تجربه عملی چقدر است. این مرحله، پایه و اساس مسیر بازطراحی من را شکل داد.
طی سالهای گذشته، دانشهای گستردهای در حوزههای مختلف دیزاین محصول کسب کردهام:
با وجود دانش نسبی بالا، تعداد پروژههایی که واقعاً این مهارتها را به طور کامل و قابل ارائه اجرا کردهام، محدود است. در جدول زیر نمونهی مقایسه بین دانستهها و تجربیات واقعی خودم رو نوشتم:

این مقایسه نشان داد که شکاف قابل توجهی بین دانستهها و ساختههای واقعی وجود دارد.
دانش من بیشتر در سطح «یادگیری نظری» باقی مانده است، و بخش اجرای عملی و تجربه کاربردی بسیار کمتر بوده است.
این واقعیت، یک زنگ خطر بود که باعث شد تصمیم بگیرم مسیر شغلیام را بازنگری کنم و از «علیرضای کماثر» به «خالق اثرگذار» تبدیل شوم.
در مسیر شغلیام، همیشه حس میکردم چیزهایی درونم هست که هنوز به بیرون نشت نکردهاند. ایدههایی که در ذهن میچرخند، آموختههایی که در نوتبرداریها ماندهاند، و مهارتهایی که به جای ساختن، درگیر پالایش ذهنی شدهاند.
اما یک روز بهخصوص همهچیز تغییر کرد 🥳
یک روزی داشتم آرشیو کارها، فایلها، نوتها، و لینکهای آموزشیام را مرور میکردم. متوجه شدم حجم یادگیریام چشمگیر است — فقط یک سوال پرسیدم از خودم!!!!
«چرا انقدر میدونم ولی کم میسازم؟»
این سؤال، مثل یک پٌتک افتاد رو سرم.
در دنیای دیزاین، یاد گرفتن بدون ساختن، فقط توهم رشد ایجاد میکند.
من در مسیر یادگیری گیر کرده بودم. در لذت ایدهآلگرایی، در ترس از ناقص بودن، در وسواس برای «پرفکت بودن» خروجیها، و در نتیجه.
در واقع، به جای تبدیل شدن به یک دیزاینر با خروجیهای زنده و قابل ارزیابی، بیشتر شبیه یک آرشیودان دیزاین شده بودم. احتمالا پر از دانش! ولی خب از خود کم راضی و کماثر.
سه اتفاق مهم باعث شد به این وضعیت جدیتر فکر کنم:
فیدبک بیرحمانه: از یک گفتگوی صادقانه که در آن ازم خواسته شد خودم را بدون تعارف ببینم و نقد کنم.
مقایسهی ناعادلانه: دیدن پرتفولیوی همکاران همسطحم، و تفاوت معنادار بین عمق اجراهای آنها.
احساس هدررفت: حسی آزاردهنده که انگار دارم زمان و انرژیام را خرج انباشت بیسرانجام اطلاعات میکنم.
در نهایت، به این نتیجه رسیدم که باید یک چرخش انجام بدم:
هدفم این نبود که به «طراح بهتری» تبدیل شوم، بلکه میخواستم به طراح مؤثرتری تبدیل شوم — کسی که خروجیهایش میتوانند قابل بررسی، قابل نقد، و در نهایت، قابل رشد باشند.
بعد از شناخت شکافها و گرفتن تصمیم برای عبور از وضعیت فعلی، زمان طراحی یک مسیر رشد واقعبینانه و هدفمحور است.
من در این مرحله تصمیم گرفتم به جای رویاپردازی یا لیست بلندبالای "کارهایی که باید بکنم"، فقط روی چند اصل کلیدی تمرکز کنم.
کوچک ولی عمیق (Small but Deep):
به جای پریدن بین چند پروژه، یک پروژه واقعی را انتخاب میکنم و سعی میکنم تمام چرخه طراحی را در آن به طور کامل و عمیق طی کنم.
قابل ارائه بودن (Presentability):
هر خروجی باید قابلیت ارائه، نقد شدن و مستندسازی داشته باشد. فقط طراحی برای خودم کافی نیست.
بازخورد فعال (Feedback First):
خودم را موظف میکنم خروجیها را منتشر کنم و بازخورد جمع کنم.
حتی اگر در حد چند دوست طراح، یا در فضای نیمهعمومی باشد.
انتشار تدریجی (Progressive Disclosure):
کل پروژه بهصورت فازبندی شده و در چرخههای کوچک (Sprint) پیش میرود، نه در سکوت طولانی.

از نمایش نترس! پروژه ناقص بهتر از پروژه ناموجود است.
شفافیت بهتر از پرفکشنیسم است. حتی اگر در فرآیند اشتباه کنم، مستندسازی آن اشتباه خودش یک دارایی حرفهای است.
موفقیت این مسیر، فقط با انجام دادنش معنا دارد — نه با فکر کردن بهش.
این مسیر، بازتعریفی از روش فکر کردن و عمل کردن من به عنوان یک دیزاینر. تصمیم گرفتم از دنیای ذهنی فاصله بگیرم و وارد میدان واقعی ساختن، مستندسازی و اشتراکگذاری بشم.
🌀 این مقاله اولین گام این سفره. قراره گامبهگام پروژهی واقعیای رو اجرا کنم، باهاتون به اشتراک بذارم، و از بازخوردهای شما برای بهتر کردنش استفاده کنم.
📩 اگه تو هم حس کردی که بین «یاد گرفتن» و «ساختن» یه شکاف عمیق وجود داره، حتماً برام بنویس. اگه تجربه مشابه داشتی یا الان داری ازش عبور میکنی، دوست دارم بخونمش.
راستی من علیرضا هستم ❤️
خودم رو بیشتر دوست دارم Experience Lover تعریف کنم تا هیچوقت به محصول و چیزای دیگه محدود نشم.
آدرس ایمیل من جهت گپ زدن: Arproductd@gmail.com
آدرس. لینکدین من جهت کانکت شدن و مشاهده رزومه آنلاین من: Alireza Mousavi