دیگر برایم نشستن معنی ندارد
وقتی روح تو در خنکای نسیم پیوند خورده است .
می خواهم در این تولد دوباره
پرواز کنم و به آسمان ها بیایم
از لای ابر سفید کوچک
تو را نگاه کنم
بغض هایم را با ابر گره بزنم
و باران شوم بر شیشه ی پنچره اتاق ات
و تو باز بیشتر بمانی و از باران لذت ببری
ما بذر ها در این بهار می کاریم
و تولد دوباره را معنا می بخشیم
باران را با چشم هایمان تنظیم می کنیم
ما اگر بخوایم می شود
باران که هیچ
کل عناصر دنیا با انقلاب درون ما هماهنگ شود
به چیز های قشنگی که نیست
کمی فکر بکن ..
رهایی یعنی همین
مثل باران
مثل نسیم
مثل ابر کوچک
رها و آزاد
هر کجا بخواهی
آرام و رقصان می روی
گذر کن
از دلبستگی و وابستگی
گذر کن
مقصد ما
پیشرفت – موفقیت – و توانگری ست
بی محابا ...
واقعا بی محابا
رقصان جلو می رویم ...
چه باشی
چه نباشی
من چنگ بر آسمان می زنم
بی محابا ....
من به کجا می توانم
نگاه کنم
وقتی تو در ذهنم حک شده ای
دیدن تمام عناصر غیر تو
واقعا بیهوده است .
بیهوده است هر چیزی که
تو را به یاد من نیاورد .
#یونس_شجاعی
https://anchor.fm/yare-dabestani/episodes/ep-e1cpfd1