نشریه نبض
نشریه نبض
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

اندر حکایات ما و مردم!

مهدی بهمن‌آبادی | کارشناسی مکانیک 97

نه جماعت روشنفکری که از روی بالکن خانه‌ی خود سیگار بر لب و فنجان در دست تظاهرات مردم را نظاره می‌کنند درک درستی از مردم دارند و نه جماعت به اصطلاح انقلابی که خود را در میانه میدان می بینند.

فعلا با گروه اول کاری نداریم و آن‌ها را با تزهایشان تنها می‌گذاریم. ولی سوال اینجاست، گروه دوم که خود را انقلابی می‌دانند و داعیه مردم‌سالاری دارند چرا تا این حد از مردم دور افتاده‌اند.

در حالت ایده‌آل با این پیش‌فرض جلو می‌رویم که جمهوریت و مردم سالاری به‌ عنوان آرمان و اصل اساسی انقلاب اسلامی پذیرفته شده است و امام به خاطر شرایط اضطراری و کم شدن فشارهای داخلی و خارجی آن را نپذیرفته است. اگرچه در اکثر افراد این پیش‌فرض صادق نیست و پیشوند جمهوری را وصله‌ای نچسب به اسلامیت نظام می‌دانند و آرزو دارند هر چه زودتر از دامانش پاک شود.

به هر صورت اگر جمهوریت را به عنوان آرمان بپذیریم فهم نادرست از شرایط و خواست مردم بلایی است که گریبان‌گیر جماعت انقلابی است و هرچه می‌گذرد این کج فهمی بیشتر می‌شود. در واقع شکافی که جماعت نخبه‌نما و بالانشین در مقوله رفاه اجتماعی و اشرافیگری ایجاد کردند، جماعت انقلابی از لحاظ کج-فهمی و دید ناقص آن را تشدید کرده‌اند.

برای این دور افتادگی فکری و رفتاری از مردم دو دلیل عمده می‌توان ذکر کرد که اگر علاج نشود قطعاً هر روز این شکاف بیشتر شده و طبیعی است در لایه‌ی اختلاف نظر نخواهد ماند و روز به روز این اختلاف در رفتار سیاسی و اجتماعی و مردم بروز بیشتری خواهد داشت.

۱) قله‌ای که به دامنه راه ندارد!

ما به عنوان کسانی که خود را ملزم به پاسداری از آرمان‌های انقلاب اسلامی می‌دانیم، آن ها را به مثابه قله هایی تصویر می‌کنیم که اکنون در دامنه آن ایستاده‌ایم اما معمولاً بدون توجه به توان مردم و مسیر رسیدن به قله، آرمان‌ها را فریاد می‌زنیم و این برای مردم اصلاً قابل درک نیست. در واقع مردمی که در دامنه کوه هستند مسیر مشخصی برای رسیدن به قله نمی‌بینند که بخواهند همراهی بکنند و امت حزب‌الله هم در خوشبینانه‌ترین حالت در میان مردم ایستاده و فریاد رسیدن به قله را سر می دهد (گذریم از اینکه بیشتر اوقات در میان مردم بودنی وجود ندارد و به بلای روشنفکرنمایان سیگار بر لب مبتلا می‌شوند). نمونه بارز این اتفاق موضع انقلابیون در برابر برجام بود. ما که استقلال کشور را با این توافق به محاق رفته تصور می‌کردیم دائم در حال نفی برجام بودیم در حالی که مردمِ به تنگ آمده از مشکلات اقتصادی تنها راه را تنش‌زدایی با آمریکا می دانستند (یا بهتر است بگوییم به آنها نشان دادند که تنها راه همین است) و ما هیچ راه جایگزینی نتوانستیم به مردم نشان بدهیم و کارآمدی آن را برایشان اثبات کنیم و کار ما بیشتر دادن شعارهایی بوده که واقعی بودن آنها برای مردم در ابهام است.

۲) آرمان‌خواهی نیم‌بند

اگر آرمان‌خواهی را وظیفه اصلی خود می‌دانیم باید آن را تمام و کمال انجام دهیم. گاهی مصلحت‌ها و واقعیت‌های روز کشور گریبان ما را می‌گیرد ولی هیچ کجای این مصلحت‌ها مردم در نظر گرفته نشده است و مصلحت اشخاص و منافعشان همیشه ارجح بوده.

مثلاً در شرایط جنگ اقتصادی اگر به تعاملات ذلت بار با کشورهای دیگر و پیوستن به کنوانسیون های بین المللی مانند پاریس، FATF، پالرمو و... اعتراض می‌کنیم، باید برای رفع تبعیض و صدای مردم بودن هم برنامه داشته باشیم، باید اصلاحِ سازوکارهایی که موجب این وضعیت اسف‌بار شده را هم مطالبه کنیم، در واقع باید تمام ملزومات مطالبه‌گری را احصا کنیم تا چهره‌ای کاریکاتوری یا قبیله‌ای در افکار مردم نداشته باشیم.

قطعاً به جز این دو دلیل حکایات مفصلی میان ما مردم است ولی فعلاً به همین میزان قناعت می‌کنیم.

حکایتجنبشدانشجوییتجمعبیانیه
نبض دانشگاه در دستانت! |دانشگاه تهران، دانشکدگان فنی، بسیج دانشجویی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید