کتابهای مقدس مملو از داستانهایی هستند که با پیگیری آنها میتوان پندهای فراوانی آموخت. این داستانها به مثابهی چراغی میتوانند از راز و رمزهای حیات انسانی در ابعاد گوناگون روانشناختی و اجتماعی پرده برداشته و ما را با گذشته خود آشنا سازند.
ژوزف و همسر بوتیفار
ژوزف جوان به عنوان برده به مصر انتقال داده شد. در مصر ملازمان قصر بوتیفار ژوزف را برای خدمت به ارباب خود خریداری کردند. باگذشت زمان ژوزف نزد ارباب صاحب احترام و جایگاه ویژهای یافت. علاوه بر این ژوزف زیبا و دلفریب بود. این چنین بودکه همسر بوتیفار به او نظر کرد و در پی اغفال او برآمد. شبی زولیخا همسر بوتیفار، به دور از چشم خدمتکاران ، ژوزف را به اتاق خواب کشاند و در حالی که دستهایش به دور کمر معشوق جوان خود حلقه کرده بود درخواست نمود با او به بستر آید. اما پاسخ ژوزف قاطعانه بود: «نه» . ژوزف در حالی که همسر ارباب خود را پس میزد از خوابگاه او گریخت.
این روایت یکی از محبوبترین داستانهای کتابهای آسمانی است که به صورتهای مختلف از منابع گوناگون نقل شده است.
حنا و الکانا:
حنا یکی از دو همسر الکانا بود.الکانا علاوه بر حنا، همسری دیگر بنام پنیناه داشت. برخلاف حنا که صاحب فرزند نمیشد، پنیناه فرزندان زیادی را برای الکانا به دنیا میآورد. با وجود این الکانا،حنا را بیشتر دوست داشت. همین موضوع باعث آزار حنا توسط پنیناه میشد.
همانطور که گفته شد الکانا این مرد مقدس از قوم بنیاسرائیلحنا را بسیار دوست داشت. به این دلیل پس از قربانی کردن،سهمبیشتری را به حنا اختصاص میداد. این چنین شد که خداوند عذاب نازل کرد و رحم حنارا بست. و او را به طور قطع از داشتن فرزند محروم کرد.
روزی که این دو زوج برای دعا و نیایش جهت بارداری به صومعه رفته بودند، پدر الی با مشاهده دستهایی که به درگاه خداوند دراز شده بودو خالصانه از او تولد نوزادی را میخواستبه آنها وعده داد خداوند دعای آنها مستجاب خواهد کرد و به زودیآنها صاحب فرزندی خواهند شد.
صبح روز بعد آنها از خواب برخواستندبه دعا و نیایش پرداخته و سپس به شهر خود رامالله بازگشتند. این بار به خواست خداوند از همبستری حنا و الکنا فرزندی به دنیا آمد که نام او را سامئول نهادند. سامئول یعنی اجابت شده از جانب خدا.
علاوه بر این، در متون مسیحی از حنابه عنوان یک پیامبر نامبرده میشود که مسیح را به معبد اورشلیم معرفی کرد.
داوود و بتشبا:
مرگ نوزاد داوود و بتشبا غیر عادی بود. اما وعده خداوند تحقق میابد، فرزندی که از رابطه نامشروع متولد شود، از بین خواهد رفت. اما این عذاب چرا نازل شد؟ پشت پرده رابطه داوود و بتشبا چه داستانی قرار داشت؟
روزگاری که کشور در تب و تاب جنگی خونین بود، فرمانده داوود، پس از یک روز سخت در کنار پنجره بیرون را نظاره میکرد که زنیزیبا توجه او را جلب کرد. این زن در حال استحمام بود. فرمانده ، به ماموران امر کرد زنرا به نزد او آورند. داوود که به او دل باخته بود با او رابطه برقرار کرد. دیدارهای پنهانی فرمانده و این زن که نامش بتشبا نام داشتادامه یافت. تا اینکه تغییرات جسمانی بتشبا خبر از تولد قریبالوقوع نوزادی میداد که نتیجه رابطه آنها بود. این تولد میتوانست رسوایی به همراه اورد. چون بتشبا همسر یکی از سردارن داوود بود که برای فرماندهدر جبههها میجنگید. این چنین شد که داوود سردار خود را به خط مقدم فرستاد تا از شر او راحت شود. با مرگ همسر بتشبا در نبرد با دشمنان، داوود او را پیش از تولد نوزاد به زنی برگزید.
این عمل که بر اساس قانون موسی گناه تلقی میشد، عذاب الهی را به همراه داشت. به فرمان خداوند علاوه بر مرگ فرزندان داوود، سرزمین آنها درگیر خشکسالی شد. مردم خشمگین که از قضیه مطلع شده بودند برای رفع بلا و عذاب الهی تصمیم به سنگسار بتشبا گرفتند. اما پیش از آنکه این زن گرفتار خشم مردمان شود، داوود با قبول گناه خود به نزد خداوند رفت تا از اوطلب استغفار کند.
ورود ابرهای بارانزا و فرود آمدن قطرات باران بر سرزمین پیامبران ابراهیمی خبر از بخشش گناه داوود داد.