یکی از جالب ترین کارای من کلاس معجون سازی پارک ساعی بود. پادکستی که تابستون و پاییز 98 از رادیو ایران پخش میشد. من بعنوان یک جادوگر در قلعه دور افتاده رادیو, به همراه گربه سفیدم برفی به شنونده ها طرز تهیه معجون های سحرآمیز یا همون دمنوش های گیاهی رو یاد میدادم. برنامکی که خیلی مورد توجه قرار گرفت و مورد تقدیر تهیه کننده برنامه هم قرار گرفت. اما نحوه کامل شدن و چیده شدن قطعات این برنامه خیلی جالب و حداقل برای من مهم بود.
از 10 سالگی که برای اولین بار هری پاتر و زندانی آزکابانو دیدم, عاشق این مجموعه شدم. سبک و سیاق معماری هاگوآرتز و کلاس های قدیمی که با شمع روشن میشدن و رداهای بلند دانش آموزا بشدت برام جذاب بودن. ترکیب یک فضای تاریک, صدای قرچ قرچ کف چوبی, صدای بارون و رعد و برق و کلاغ های فضول و ورق خوردن کتاب های قطور تو کلاسای هاگوآرتز توجهمو جلب میکردن. یک فضای سنتی و کلاسیک با صداهایی که با روح بازی میکنن. از بین کلاسا درس معجون سازی خیلی برام جالب بود, صدای پافی که از مخلوط شدن معجونا تولید میشد و بخار گرم و نرمی که توی فضا آزاد میکردن برام جذاب بود. و البته نمیشه از ماجراجویی های هیجان انگیز و لوازم وسوسه کننده اون مدرسه هم گذشت!
روزی که آقای ساعی گفت من یک آیتم میخوام که در اون دمنوش های گیاهی معرفی بشه, تمام این علایق کودکی جرقه زد و ایده این برنامه رو تولید کرد. میتونم دمنوش ها رو در قالب معجون های جادویی در یک برنامه آموزش بدم! میشد تمام اون حس و حال جادویی و کلاسیکو توی یک فضای صوتی بازسازی کرد. ایده اولیمو نوشتم و بهشون تحویل دادم. ایدم قبول شد! و حالا باید طرح نهایی نوشته میشد. با خودم فکر کردم که من بعنوان مجری - جادوگر این برنامه باید اسم داشته باشم. هممم! نمیتونه وفا باشه باید یک اسم فانتزی باشه!یادم اومد که یکی از دوستام روی من اسم دکو رو گذاشته بود :) اما دکو یعنی چی ؟
دکو اسم شخصیتی از انیمه آکادامی قهرمانانه. پسری که در کودکیش برخلاف بقیه هیچ قدرتی نداره و استعداد خاصی از خودش نشون نمیده و بنظر میرسه که از جادو بی بهرس. اما بزرگتر که میشه کم کم متوجه قدرت های منحصر بفردی در خودش میشه و حتی قوی تر از هم رده هاش روی دنیا تاثیر میزاره. یجورایی شبیه داستان منه! پس یک تکه دیگه از این پازل جور شد و اسم کارکتر من در پادکست دکو شد بنظرم یکم خالی و تنهاس بهتره یک شخصیت خیالی هم کنارش بزارم. گربه چطوره؟ از بچگی همیشه عاشق گربه ها بودم, از طرفیم نمیشد جادوگر باشی و گربه نداشته باشی! پس برفی شد گوینده کمکی من که جاهایی که لازمه با زبون میویی حرف بزنه تا گوش شنونده خسته نشه. هممم! بازم بنظرم تنها و خالیه, نمیتونم همه کارا رو خودم انجام بدم! به یک صدای دیگه نیاز دارم تا به جای دیگ همه چی دون حرف بزنه. پیرزن دانایی که سال ها پیش در اثر یک طلسم به یک دیگ تبدیل شده! و خواص هر چیزی که داخلش بندازیمو بهمون میگه, که خانم فاطمه محرابی عزیز زحمتشو کشیدن. دو روز انتخاب موسیقی و افکت های ثابت کار و تمام! تمام عناصر اولیه و لازم کار تکمیل شدن و حالا نوبت بقیه کاراس.
چند ماه دیگه ضبطه و من برای حضوری خاص و کامل توی اولین روز ضبط به امکاناتی نیاز دارم. پس از فروشگاه فانتزیو چوبدستی هری پاترو سفارش دادم و از طریق یک وبسایت واسط, کلاهی که توی تصویر میبینیدو از فروشگاهی در لندن خریدم. روز ضبط ... من بین بچه هایی که نمیدونستن میخوان چیکار میکنن نمونه ای زنده از بازتاب فکر یک نویسنده و ایده پرداز بودم. با کلاه جادوگری و چوبدستی که دستم بود تمام توجهات اون روزو به خودم کشوندم و از قسمت اول کاریزماتیک و با آگاهی برنامه رو ساختم و فکر میکنم دلیل تقدیر تهیه کننده هم همین بود. برام مهم بود که وقتی در استوری های اینستاگرام از دنبال کننده ها میخوام که برنامه رو بشنون, مثل یک جادوگر و یا دانش آموز هاگوآرتز بنظر برسم. بنظرم تمام اینا نکات مهمی بودن که در پرسونال برندینگ من و مارکتینگ این برنامه کمک زیادی کردن.چیزی که لذت بخش بود این بود که تمام فانتزی های ذهن من با این کار زنده شدن و روی آنتن رادیو ایران رفتن. ذره ذره این برنامه از عمق تخیل و علایق من اومده بود و با وجود صرف انرژی زیاد بشدت به دلم مینشست. جادوگر دکو با گربه سفیدش برفی تو کلبه ای قدیمی معجون سازی تدریس میکرد و کلاسش از رادیو ملی پخش میشد; یک فانتزی زنده! راستی شما میتونین با سرچ کردن: کلاس معجون سازی پارک ساعی در گوگل همه قسمت ها رو در آپارات ببینین و یا از کست باکس گوش کنین. امیدوارم که لذت ببرین :)