این همه شیر آب اینجاست یعنی یه کاسه اش سهم مننیست؟
من چند ساعته دارم کنار این آدما راه میرم و دوروبرشون میچرخم تا شاید یه چیزی هم جلوی من بندازن بخورم.
تا شاید یه خورده از اون آبی که حتی واسه خودشون قابل خوردن هم نیست جلوی من بذارن.
نمیدونم!!
شاید آب کم بشه و به تنگ قلیونشون نرسه!
شاید آب کمبشه و به آب بازی های شبانه شون نرسه!
شاید کم بشه و نتونن ماشینشون رو تو پارک بشورن!
شاید کم بشه و نتونن ساعت ها هدرش بدن!
این کاسه معلومه که یه چیز شیرین توش بوده!
اینا از کجا فهمیدن من تشنمه؟
چرا قبلیا نفهمیدن؟
نمیدونم، ولی هر چی بود و هر کی بودن من امشبم سیراب شدم و فهمیدم آب هست ولی کم است.
شبانه نویسی به پیشنهاد پارسا کاکویی عزیز و در راستای #بی_دلیل_نویسی