ویرگول
ورودثبت نام
وحيد احسانی
وحيد احسانی
خواندن ۱۱ دقیقه·۱ سال پیش

در تکاپوی راه‌حل

قسمت اوّل: تلاشی برای توصیف بی‌طرفانۀ وضعیت

در شرایطی که بسیاری از هم‌وطنانم یا به عضویت یکی از دو قطب متقابل درآمده‌اند و برای حذف قطب مقابل می‌کوشند یا دست از کُنش کشیده‌اند و منفعلانه فقط جریان امور را نگاه می‌کنند، نگارنده خود را در کنار اشخاصی می‌بینم که مسئلۀ اصلی را نَفْس «منازعه» می‌دانیم و با تمام توان به دنبال یافتن راهی هستیم برای همزیستیِ هم‌افزا یا لااقل مسالمت‌آمیز همۀ ایرانیان [۱]، چیزی که به نظر می‌رسد رفع تضاد تاریخی دولت-ملّت، خارج‌شدن‌مان از چرخه‌های تکرارشوندۀ تاریخی و قرارگرفتن‌مان در مسیر بهبود، بیش‌از هر عامل دیگری بدان وابسته است.

برای «حل مسئله» راه‌حلی ندارم امّا در تکاپوی ذهنی برای نزدیک‌شدن به آن، نکاتی را که به ذهنم می‌رسد در این سلسله نوشتار با سایرین در میان می‌گذارم.

قسمت اوّل: تلاشی برای توصیف بی‌طرفانۀ وضعیت

یکی از اوّلین مقدمات برای نزدیک‌شدن به «حلّ مسئله» (حل منازعه) ارائۀ تصویری قابل‌قبول از طرفین نزاع است؛ باید بدانیم نزاع بر سر چیست و هر یک از طرفین چه حرفی دارند.

مهم است از موضوع نزاع و دیدگاه طرفین توصیفی ارائه کنیم که بخش گسترده‌ای از هم‌وطنان (شامل قائلان به دیدگاه‌های متّضاد و البته نه لزوماً همۀ آنها) بتوانند در مورد آن به توافق برسند.

در جوّ دوقطبی جاری که با دو روایت متّضاد (و چه بسا متناقض) از واقعیت مواجهیم، هر یک از طرفین نزاع، روایت گروه مقابل را کاملاً سوگیرانه و غیرواقعی می‌دانند. فضا به اندازه‌ای قطبی است که شاید هیچ‌یک از ما (شامل نگارنده) نتوانیم کاملاً بی‌طرفانه به واقعیت نگاه و آن را گزارش کنیم.

با وجود این، چاره‌ای نیست؛ باید به توصیف و روایتی برسیم که در حدّ قابل قبولی بتوانیم دربارۀ آن توافق کنیم. مهم است بدانیم از نگاه یک ناظرِ بیرونیِ بی‌طرف که به‌دنبال حلّ منازعه باشد، مسئله و طرفین نزاع چگونه دیده می‌شوند.

ضمن اعتراف به اینکه اوّلاً، اشراف کاملی بر تمام ابعاد موضوع ندارم (البته هیچ‌ کس دیگری نیز اشراف کامل ندارد) و ثانیاً، نمی‌توانم نگاهم را به‌طور کامل از سوگیری پاک و خالص کنم (مانند سایرین)، تلاش کرده‌ام توصیف بی‌طرفانه‌ای ارائه دهم، توصیفی که فکر می‌کنم بخش گسترده‌ای از اعضای خانوادۀ ایران آن (یا لااقل بخش عمده‌اش) را بپذیرند.

اگر به‌دنبال رفع نزاع و برقراری هم‌زیستی مسالمت‌آمیز هستیم، هر کجا که ایستاده باشیم (درون یکی از قطب‌های متقابل یا در میانه)، لازم است بدانیم طرفین نزاع (به‌ویژه قطب مقابل ما) واقعیت را چگونه می‌بینند و حرف حسابشان چیست.

توصیف طرفین نزاع

به نظرم، ناظر بیرونیِ فرضی دو گروه متقابل کلّی می‌بیند و احتمالاً آنها را به اختصار «طرفدران نظام» و «مخالفان نظام» نام‌گذاری می‌کند. در هر دو گروه، هم انسان‌های «دارای استقلال اندیشه، باورمند، خیرخواه و دیگردوست» حضور دارند و هم افراد «بدون استقلال فکری، منفعت‌طلب و خودخواه».

منظور از «دارای استقلال فکری، باورمند و دیگردوست» کسانی هستند که موضع‌گیری‌ها و کنش‌هایشان (فارغ از درست یا غلط بودن آنها) اوّلاً، ناشی از دیدگاه و باورهای برآمده از اندیشه و مطالعۀ مستقل آنهاست و نه منافع یا تقلید کورکورانه و ثانیاً، در زندگی روزمره و متداول، به‌خاطر رعایت حقوق و راحتی «دیگران» کم یا زیاد خود را به سختی می‌اندازند. اینها کسانی هستند که در راستای باورهایشان حاضرند جان خود را بدهند یا کلّ عمرشان را در رنج و سختی بگذرانند.

در همین جا، لازم است پرانتزی باز و بر اوّلین گام ضروری برای قرارگرفتن در مسیر حلّ مسئله تأکید کنم.

گام اوّل: پذیرش وجود انسان‌های مستقل، باورند و دیگردوست در گروه مقابل

متأسفانه، همه (یا لااقل بیشتر) اعضای هریک‌از دو قطب متقابل، تمام اعضای گروه مقابل را با اطمینان کامل، خبیث، بدخواه، منفعت‌طلب، مقلّد (بدون استقلال اندیشه) و در نتیجه غیرقابل گفتگو می‌دانند.

منکر وجود چنین افرادی در هیچ‌یک از این دو گروه نیستم. چه بسا در کل تاریخ بشر و سراسر پهنۀ زمین، هیچ دسته و گروهی وجود نداشته و نخواهد داشت که فاقد چنین افرادی باشد، امّا مهم است بپذیریم که به هر حال، بخش قابل توجّهی از اعضای هریک‌از این دو گروه (به ویژه گروه مقابل ما)، انسان‌های خیرخواه، دارای استقلال اندیشه، باورمند و دیگردوستی هستند که به هر دلیل، در فهم و تحلیل دچار اشتباه شده‌اند (با فرض صحّت دیدگاه ما).

به شخصه، در هریک‌از دو گروه متقابل، اشخاص نازنینی را می‌شناسم که بسیار خیرخواه، دیگردوست، اهل مطالعه و دارای استقلال اندیشه هستند.

عدم وجود گفتگوهای جدّی، عمیق و مستمر میان این اشخاصِ گفتگوپذیرِ دارای دیدگاه متفاوت (که دلایل مختلفی دارد)، به‌مرور آنها را نسبت به یکدیگر غریبه (ناهم‌جهان) و دچار سوءظن و سوء‌تفاهم‌های فراوان کرده است.

ادامۀ توصیف طرفین نزاع

همان‎‌طور که بیان شد، هر دو قطب حاوی ستون فقراتی از انسان‌های مستقل، باورمند و دیگردوست هستند. در توصیف «طرفین دعوا» در ادامۀ متن، این نوع اشخاص مورد تأکید و تمرکز قرار گرفته‌اند [۲].

اعضای یکی از این دو گروه، ولایت فقیه را ادامۀ ولایت پیامبر (ص) و ائمه (ع) و جمهوری اسلامی را مصداق «حکومت خدا بر روی زمین» می‌دانند. اگر بخواهیم بدانیم که آنها وضعیت ایران را چگونه می‌بینند، باید توجه داشته باشیم که «اگر در دیدۀ مجنون نشینی، به غیر از خوبی لیلی نبینی».

در سوی دیگر، کسانی قرار دارند که اوّلاً، وضعیت را بسیار نامطلوب (بعضاً بدترین شرایط در جهان و نیز در تاریخ ایران) و ثانیاً، تمام مسائل و مشکلات را ناشی از «نظام جمهوری اسلامی» می‌دانند. اینها معتقدند راه اصلاح وضعیت فقط و فقط از «فروپاشی نظام جمهوری اسلامی» می‌گذرد.

در میانۀ این دو قطب نیز طیف گسترده و متنوّعی از افراد میانه وجود دارند که به دلایل مختلفی، تاکنون در سرنوشت جامعه و حتّی فضای گفتمانی عمومی، صدا و تأثیرگذاری چندانی نداشته‌اند [۳].

در واقع، هر دو قطب متقابل هنگام مشاهدۀ «واقعیت»، آن را به‌گونه‌ای می‌بینند که از قبل تصمیم گرفته‌اند آن‌گونه ببینند. اعضای گروه اوّل، مشاهده و توصیف گروه دوّم را به‌شدّت تحت تأثیر فضای مجازی و سیاه‌نمایی رسانه‌های بیگانه می‌دانند و اعضای گروه دوّم، مشاهده و توصیف گروه اوّل را وابسته به منافع یا ایدئولوژی‌شان؛ به نظرم، لااقل در این مورد، هر دو گروه راست می‌گویند!

گروه اوّل، یا اوضاع را خیلی خوب و قطار ایران را با سرعت در حال پیشرفت می‌بینند، یا معدود لکه‌های سیاه روی آن را به‌مثابه خالی روی صورتی زیبا نظاره می‌کنند که در جای درستی نشسته و افزایندۀ زیبایی شده است، یا در بدترین حالت، مسائل و مشکلات زیاد را نشانۀ حقّانیت نظام می‌دانند. آنها معتقدند که غرب و ابرقدرت‌های استعمارگر آن درحال فرو بردن دنیا در باتلاق‌های سرمایه‌داری، فساد اخلاقی، بی‌حیایی و بی‌عفّتی، سرمایه‌داری، دین‌گریزی، کفر، شیطان‌پرستی و امثال آن هستند و کشوری را که بخواهد در مسیر حق، اخلاق، حیا، عفّت، دین، خداپرستی و معنویت حرکت کند دشمن می‌پندارند و با تمام توان تلاش می‌کنند که او را زمین بزنند. بنابراین، در چنین دنیایی، «مواجه‌شدن با مسائل و مشکلات زیاد» و «به رنج و سختی افتادن» کشور، نشانۀ حقّانیت نظام و حرکت آن در مسیر درست است.

در مقابل، گروه دوّم نیز گویی «عینک سیاه» به چشم گذاشته باشند. آنها یا هیچ خوبی و پیشرفتی نمی‌بینند، یا در مواجهه با چنین مواردی بیان می‌کنند که «اینها ناگزیر و حاصل پیشرفت جهانی بوده است و نه اقدامات نظام، نظام اگر می‌توانست از همین‌ها هم جلوگیری می‌کرد». آنها حتّی هیچ «امکان و ظرفیتی» نیز برای برداشتن گامی روبه‌جلو در داخل نظام نمی‌بینند. آنها در تحلیل مسائل و مشکلات، وجود، اثر یا لااقل اهمّیت هرگونه عامل بیرون از نظام (فرهنگی، تاریخی، دسیسۀ بیگانگان و ...) و نیز وجود یا لااقل اهمّیت مسائل و مشکلات جامعۀ مدرن و غربی (بحران معنا، پوچی، معضلات سرمایه‌داری و ...) را منکر می‌شوند.

خلاصه اینکه هر پدیده و اتّفاق واحدی را که مورد توجه قرار دهیم، گروه اوّل، آن را به‌عنوان «شاهد حقّانیت نظام» می‌بینند و گروه دوّم آن را شاهد اینکه «همه‌چیز تقصیر نظام است و تا این نظام نرود هیچ اصلاحی امکان‌پذیر نیست».

علاوه بر این، هر دو گروه، «واقعیت» را بر اساس «کیستی حاکم و چیستی نظام سیاسی» می‌بینند و تفسیر می‌کنند. اگر از میان اعضای هر یک از این دو قطب متقابل، یک نفر برای مدّتی بیهوش شود، وقتی به‌هوش آید واقعیت را بر این اساس می‌بیند و تفسیر می‌کند که «حاکم کیست و نظام سیاسی کدام است؟».

اگر بتوانیم یک نفر از طرفداران نظام را متقاعد کنیم که الان چند وقتی است که نظام عوض شده و حکومتی سکولار برقرار شده است، او همین واقعیت موجود را پر از سیاهی، تباهی، فقر، ظلم و تبعیض می‌بیند و از خالی بودن مساجد، فاصله‌گرفتن مردم از دین و هزاران ایراد و اشکال دیگر فریاد بر می‌آورد.

در مقابل، اگر بتوانیم یکی از مخالفان نظام را متقاعد کنیم که الان چند وقتی است که نظام عوض شده و فرد مورد نظر او (مثلا رضا پهلوی) حاکم شده است، او همین واقعیت موجود را سفید و مطلوب می‌بیند یا لااقل به توجیه تمام مسائل و مشکلات می‌پردازد و می‌گوید: «خیلی از مسائل و مشکلات ما تاریخی-فرهنگی است»، «نباید انتظار داشته باشیم یک شبه به شرایط ایده‌ال برسیم»، «برخی دشمنان خارجی نمی‌خواهند ایران پیشرفت کند و مانع می‌شوند» و ...

همان‌طور که ملاحظه می‌کنید، آن چه پیچیدگی نزاع را دوچندان می‌کند این است که مسئلۀ هیچ‌یک از طرفین «واقعیت» و «کارآمدی» (رفع مسائل و مشکلات، پیشرفت و توسعه) نیست.

یک گروه نظام را با کاروان امام حسین (ع) مقایسه می‌کند. از نگاه آنها، همان‌طور که ارزش کاروان امام حسین (ع) به میزان فواید دنیوی حاصل از آن نبود و اینکه این کاروان در آرامش و رفاه باشد یا در اوج سختی و عذاب، در قضاوت دربارۀ حقّانیت آن و به همین ترتیب، در لزوم همراهی با آن هیچ تغییری حاصل نمی‌کرد، نظام جمهوری اسلامی هم اگر بتواند پیشرفت و توسعه به ارمغان بیاورد که چه بهتر، امّا حتّی اگر افراد تحت مدیریتش دچار اوج سختی شوند و جانشان را از دست بدهند، باز هم بر چگونگی قضاوت دربارۀ حقّانیت آن و لزوم تلاش برای حفظ کردنش هیچ تغییری حاصل نمی‌کند.

در مقابل، گروه دیگر به هیچ قیمتی حاضر نیستند که با همکاری و تعامل سازنده با نظام موجود تلاش کنند که مسائل و مشکلات را حل کنند و جامعه را در مسیر پیشرفت و توسعه قرار دهند. آنها شعارشان این است که «هر چی می‌شه بزار بشه، نظام فقط باید بره». یک معنای این شعار این است که «حتّی اگر وضع بدتر از این هم بشود، الان فقط رفتن این نظام است که برای ما اهمّیت دارد» یا به عبارت دقیق‌تر «بهتر یا بدتر شدن اوضاع برای ما مهم نیست، آنچه برایمان اهمّیت دارد فقط رفتن نظام است» و این یعنی «چیستی وضعیت» برای این گروه نیز اولویت و اصل نیست ولو اینکه در ظاهر محور اعتراض‌ها و گلایه‌هایشان باشد.

بنابراین، با دو گروهی مواجهیم که در ظاهر بر سر چیستی و چگونگی اوضاع اختلاف دارند («اوضاع جهان خیلی خوب و اوضاع ایران خیلی بد است» در مقابل «اوضاع جهان خیلی بد و اوضاع ایران خیلی خوب است») در حالی که «چیستی و چگونگی اوضاع» در واقع مسئلۀ هیچ‌کدامشان نیست! دو گروه «سنّت‌گرا» و «مدرن» که مبانی متفاوتی نیز دارند.

برقراریِ گفتگو، تعامل، همکاری و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز میان چنین کسانی کاری واقعاً مشکل و البته «شدنی» است و حتّی اگر «ناشدنی» هم باشد، نگارنده جز این مطلوب یافت‌می‌نشدنی نمی‌توانم آرزومند و طالب هیچ چیز دیگری باشم [۴].

در نگاه اوّل، دیدگاه، خواسته‌ها و مبانی این دو گروه، متناقض و مانعه‌الجمع به نظر می‌رسد امّا با وجود این، به نظرم، ایران تنها درصورتی ممکن است در مسیر صلح، بهبود، پیشرفت و توسعه قرار گیرد که جمعی از اعضای هر دو گروه متقابل بتوانند به صورت مشترک و با حصول توافق برای این منظور راهی بسازند. «راه»ی که نمایندگان یک گروه (لااقل نمایندگان معتدل‌تر آنها) در ساختن آن حضور و مشارکت نداشته و نادیده گرفته شده باشند، «بیراهه» است و نمی‌تواند ما را از چرخه‌های نحس تاریخی خارج کند [۵].



در قسمت بعدی، تلاش کرده‌ام با دعوت‌کردن طرفین نزاع به «دیدن دیگری»، به سهم خودم، یک گام کوچک دیگر به سمت حل مسئله بردارم.

در پایان، لازم است یادآوری کنم که تمام مطالب بالا دیدگاه و فهم حال حاضر نگارنده است و بدیهی است که ممکن است اشتباه باشند.

پانویس‌ها

[۱] مانند دکتر احمد میدری که می‌گوید: «دعوا بر سر حق و باطل نیست تنها یک باطل وجود دارد و آن هم تداوم منازعه است که هر دو طرف را به مسلخ می‌برد» یا دکتر محمّدمهدی مجاهدی که طرفین نزاع را «هم‌مسئله»گان می‌بیند و معتقد است: «صورت‌بندی و حل بهینه‌ی این مسأله‌های مشترک مستلزم رقابت چانه‌زنانه با دیگر هم‌مسألگانی است که چه‌بسا هم‌مبنا و هم‌منفعت نیستند». مانند مسافران یک کشتی که سوراخ شده باشد؛ در چنین شرایطی، حتّی اگر یک طرف نزاع منکر هم‌مسئلگی با گروه مقابل و با آنها فاقد مبانی مشترک اندیشگی باشد، گروه دیگر راهی ندارد جز اینکه آنها را متوجه مسائل مشترک سازد و به گفتگو و همکاری بیاورد.

[۲] اگر اهل گفتگو باشیم، ضمن اذعان به وجود انسان‌های «بدون استقلال فکری، منفعت‌طلب و خودخواه» در گروه مقابل، همیشه فرض را بر این می‌گذاریم که طرف مقابل ما «دارای استقلال فکری، باورمند و دیگردوست» است و صرفاً دیدگاه متفاوتی دارد.

[۳] دلایل این مسئله را در یادداشتی باعنوان «ایران؛ قربانی تقابل انقلابی‌ها (ضرورت تشکیل تیم میانه)» توضیح داده‌ام.

[۴] به «اصلاح» باور دارم؛ «چطوری؟»، «نمی‌دانم»!

[۵] ببینید: آونگ نحس!


سایر یادداشت‌هایم را می‌توانید از طریق پیوند‌های زیر ببینید:

کانال وحید احسانی در تلگرام

صفحه‌ام در اینستاگرام (فعّال نیست)

صفحه‌ام در ریسرچ‌گیت (مقاله‌های علمی)




اعتراضاتاصلاح جامعهاصلاحراه حلصلح
دکتری توسعه کشاورزی، فعّال فرهنگی اجتماعی، یادداشت‌نویس! کانال تلگرام: https://t.me/notesofvahidehsani
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید