همیشه از فلسفه خوشم میومده چه اون موقع که با کتاب دنیای سوفی وارد این جهان جدید شدم و چه بعدا که کتاب تاریخ فلسفه غربِ با ترجمه نجف دریا بندری رو خوندم الانم توی سایت هایی مثل همین ویرگول مطالب فلسفی رو دنبال میکنم. از فلسفه خوشم میاد بخاطر اون سیر منطقی و رسیدن به چیزای نو. بخاطر تمرین دادن مغز. بخاطر رسیدن به مقاصد قدیمی از راههای جدید ؛ بنظرم فکر کردن چیزی بیشتر از همین جور دیگر دیدن دنیا و رسیدن به مقصد از راه های مختلق نیست.
بنظرم فلسفه و ریاضی خیلی شبیه به هم هستن از این نظر که اصولا هر دو هنر متفاوت دیدن و فکر کردن هستن. هر دو دست میزارن روی فرضیات و اونا رو از اول باز تعریف میکنن.شاید بخاطر همینه که خیلی از فیلسوفهای معروف ریاضیدانهای خوبی هم بودن.
مثل اینه که یک مکعب رو از زوایای جدید ببینی و هر بار فهمت از اون شکل و حجم کامل تر میشه. انگار مغزت داره جاهایی رو که ناقص بودن کامل میکنه و اوج لذت هم در همین روند منطقی برای کامل شد بهوجود میاد.
نمیدونم چرا مردم همچین لذتی رو از دست میدن شاید چون هنوز تجربش نکردن. یا اینکه این متفاوت دیدن رو از مسیر منطقی و درست نرفتن برای همین مغز این اطلاعات رو قبول نمیکنه.
گفتم که از نظرمن ریاضی و فلسفه هر دو یعنی هنر متفاوت اندیشیدن در مورد یه موضوع. مثلا وقتی درمورد معنای زندگی نظریات فیلسوف های مختلف رو مطالعه میکنی و هر بار انگار پنجره ای به دنیای بیرون باز میشه و دیدت گسترش پیدا میکن.
در ریاضیات هم دقیقا همین اتفاق رخ میده ولی تعداد بسیار کمتری ازمردم این رو میدونن. که ناشی از سالها آموزش اشتباه درس شیرین ریاضی به بچه ها و تبدیل اون به یک هیولای زشت بوده.
به ما گفتن عدد یعنی این تمام. نگفتن چرا و چگونه بهوجود اومد، توی مدرسه هیچوقت نمیگن بجز دستگاه ده دهی میشه اعداد رو جور دیگه تقسیم بندی کرد. و وقتی در دانشگاه این ها رو میخونیم تغییر این دیدگاه که سال ها جا افتاده کار سختیه. به ما گفته میشه ۳/۴ یه کسره یعنی سه قسمت از چهار قسمت یا به عبارتی ۳ تقسیم بر چهار ولی هیچ وقت نمیان اونو در دنیای واقعی کاربردی در استفاده در جاهای مختلف بررسی نمیکنن تا خوب جا بیافته.(پیشنهاد میکنم کلیپ آخر پست رو ببینید.
بچه ها از مشتق و انتگرال فقط فرمول ها رو بلدن و نمیدونن چی شد که نیوتن برای بدست آوردن شتاب به همچین چیزی رسید و اصلا چطوری و از چه مسیری به همچین رابطه ای دست پیدا کرده. ریاضی رو به یک مشت فرمول و تعریف گنگ خلاصه میکنن و بعد انتظار دارن دانش آموز اونو بفهمه و ازش لذت ببره.
برای درست شدن دیدمون از ریاضی ۲ راه وجود داره :
۱_ هر مبحث جدیدی که میخوایم یاد بگیریم بریم تاریخ اونو بررسی کنیم. ببینیم اصلا چی شد که نیازی برای پیدا کردن و ساختن اون داشتن ؟ از کجا اومد ؟ کی کشفش کرد ؟ چرا ؟ چگونه ؟
یعنی اون مسیری رو بریم که بار اول باعث بهوجود اومدنش شده. اینطوری درک ما از اون مبحث کاملا عوض میشه.
۲ـ روش دوم تمرینه ، این روش نیاز به پشتکار زبادی داره. یعنی مثال های زیادی رو حل و بررسی کنی تا حدی که بهطور کامل به مبحث مسلط بشی و بتونی از جهات مختلف و دیدهای مختلف به مبحث نگاه کنیم.
از تمرین و امتحان مسیر های جدید نترسیم. اصولا لذت ریاضی در همین گم شدن در هزارتوها و راهها در حین تمرین و سپس خروج از اون هزارتو و دیدن کل مسیریه که ازش اومدیم. انگار همه چی ناگهان شفاف میشه. و یه مسیر جدید ، یه دید جدید ، یه پنجره باز میشه یا یه تیکه از پازل که ساعت ها بود گم شده بود و جای خالیش توی مغز داشت عذابمون میداد حالا پر شده و چه لذتی داره خدایا.
پیشنهاد میکنم این کلبپ رو حتما ببینید.تا بفهمید در حق ریاضی چقدر اححاف شده.
پن: این مطلب رو چهار سال پیش و اوایل ورود به دانشگاه نوشتم ولی منتشرش نکردهبودم. الان که خوندمش برام جالب بود که اون موقع به چه چیزایی فکر میکردم. دوست دارم نظرتون رو دربارش بدونم.