VaHiDeH
VaHiDeH
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

دنبال خودم میگردم!

خودم رو گم کردم...
خودم رو گم کردم...



از کجا شروع کنم به نوشتن . اصلا چی بگم که بتونم منظورم رو برسونم. اما شروع میکنم به نوشتن بلکه ذهنم تداعی های خودش را شروع کرد.

از بچگی استعداد نوشتن رو داشتم و داستان و متن هایی می نوشتم که همه تعجب میکردند که با سن کمم چه چیز هایی نوشتم. اما هیچوقت به نوشته هایم اهمیت نمی دادم. فقط والدینم تشویق به نوشتن میکردند.حتی چند باری خواستند نوشته هایم رو بدهند مجله ، برای چاپ ولی نذاشتم. اون موقع ذهنم خیلی فعال بود و بداهه گویی هایم زیاد بود. اما بعد از یک مدتی از نوشتن دست کشیدم و چسبیدم به هنر؛ رشته ی گرافیک رو ادامه دادم. با اینکه کارهای هنری ام خوب بود ولی دودل بودم.

ولی خودمونیم چه از خود تعریفی کردم?

پیش خودم میگفتم : رشته ای که انتخاب کردم، بهش واقعاً علاقه مند هستم یا نه؟!

تو زندگی ام یک وقفه ای افتاد و من نتونستم درسم رو ادامه بدم. تو این وقفه ی کوتاه خیلی اتفاقی کشیده شدم به سمت رشته ی روانشناسی...

خیلی خیلی مطالعه داشتم و دارم. بیشتر به روانکاوی روی آوردم و عاشق روانکاوی شدم.

مطالعه ام رو روی روانکاوی متمرکز کردم و از کتاب‌های آکادمیک بیشتر استفاده میکنم.

با اینکه خودم روانکاوی میشوم و سختی زیادی رو میکشم،ولی از علاقه ام به روانکاوی کم نشده. دودلی ام بیشتر شده که بالاخره به چی علاقه دارم?

احساس میکنم خودم رو گم کردم و بلاتکلیف شدم. این دودلی روی همه‌ی زندگی ام تأثیر گذاشته. گاهی اوقات واقعا از اون وقفه ای که پیش اومد ، نمیدونم ناراحت باشم یا ممنون؟!

احساس میکنم خودم رو گم کردم. این دودلی روی همه‌ی زندگی ام تأثیر گذاشته.

نمیدونم چیکار باید بکنم گم شدم.

به چی علاقه دارم؟!

فقط بنویسم؟

هنر رو ادامه بدم؟

تغییر رشته بدم و روانکاوی بخونم؟

درحال حاضر همه‌ی این کارها رو میکنم. اما کاش هر چه زودتر به نتیجه ی خوب و دلخواه برسم.بلکه از این بلاتکلیفی دربیایم.

ذهن ناخوداگاهم پر شده بود از سوالاتی که درگیرش بودم. پس میشه گفت هدایت شده بوده!








گمگشتهروانکاوی یا هنرتنهاییتداعی هارازهای نگفته
دل را بدنام نکنیم آنچه بعضی ها در سینه دارند کاروانسراست نه دل!!!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید