من همیشه گفتم که انرژی ام را از همکارانم میگیرم. آنقدر که بودن در بین جمعشان حالم را خوب میکند، هرچه درد هم داشته باشم، فراموش میکنم. بودن در بین همکارانم وقتی در یک جلسه رسمی هستیم و درباره چه کرده ایم و چه میخواهیم انجام دهیم بیشتر هم حالم را خوب میکند. امروز در یک جلسه ای افتخار حضور داشتم که درباره سه ماهه گذشته و سه ماهه آینده یکی از کسب و کارهایمان بود. از همکاری بین بچه ها و ازین که چطور با هم و هماهنگ کارها را پیش برده اند بسیار لذت بردم. تعهدی که همیشه از آن نام میبرم را به چشم دیدم و لمسش کردم. آدمهای ایطوری، آدمهای دلسوز و کسانی که واقعا برای اهدافشان میجنگند، به وجدم می آورد. یادم است قبل از شروع جلسه به قدری کمرم درد میکردم که دراز کشیده بودم ولی همین که جلسه شروع شد و اولین همکارم لب به سخن گشود ، دگرگون شدم. بیش از هر چیز چیزی که مرا خوشحال کرد این بود که جاهایی هماهنگ کردن تیمهای مختلف مشخص بود که سخت بوده است ولی همدلی با هم بر این سختی ها چیره شده بود و کار را پیش برده بودند. اینکه اهداف سه ماهه آینده شان را هم برنامه ریزی کرده بودند و قشنگ و آرام و یکی پس از دیگری ارائه شان را تکمیل میکردند واقعا حس سرخوشی به من داد. بودن در بین همکارانم همیشه حالم را خوب میکند. میجنگم و کم نمی آورم و همه تلاشم را میکنم هم قدردان زحماتشان باشم و هم با توسعه کسب و کارهایمان هر کدامشان به جایگاهی که دوست دارند هم از نظر شغلی هم از نظر اجتماعی برسند. بیزنس کردن ایجاد حس خوب است. وقتی حس خوب بین اعضای یک تیم جاری باشد، مشتری هم آن حس خوب را میخرد و برایش هزینه میکند. و قطعا اگر همه بیزنسها حالشان خوب باشند، همه مشتریها هم حالشان خوب باشد. دنیا جای قشنگتری هم خواهد بود. بیزنس اگر خواسته اش حال خوب برای همه، در راستای منافع ملی کشور و برای خدمت به مردم باشد. انشالله حتما عاقبت به خیر میشود. جهاد اقتصادی مگر غیر از این است که کاسبی کنی ولی منافع کشورت هم اولین اولویت برایت باشد. وقتی منافع کشورت اولویتش برایت اول باشد. کارهایی میکنی که خیرش هم به همه برسد. خداوند هم انشالله یاریت میکند.
گرچه در سایهی لطف تو پریشان هستیم
ما بر آن عهد که بودیم کماکان هستیم
گر جوی نیز نماند ز عنایات شما
همچنان بر سر مهمانی این خوان هستیم
ما نه تنها به نسیم سحری میشکفیم
که شکوفاتر از این در شب طوفان هستیم
یوسف راه تو، مجنون تو، فرهاد توایم
گو به چاه آی و به کوه آی و بیابان، هستیم
ما که گرم از نفس روشن تابستانیم
حال در سردی شبهای زمستان هستیم